• وبلاگ : خلوت من
  • يادداشت : حق... حق!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • پارسي يار : 2 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نرجس 
    خيلي خوبه که اين کتابارو معرفي ميکنيد
    ممنون

    سلام،بله،به علي فتاح دقت نکرده بدوم!!!!!!!!!!!!!!!

    اول گنده ناميه،بعدش گند ناميه،آخرش هم گم ناميه!

    حق؟!!

    پاسخ

    خونديش قيدار رو؟ اگه نخوندي مشغول شو!


    از خوش نامي به بدنامي قدم بعدي بود ؟!

    واقعا ؟!

    قسمتي از کتاب بود ؟

    پاسخ

    بله دقيقا.
    + حسام الدين مقدس زاده 
    قيدار را خواندم!
    فوق العاده بود...
    آنجا که علي فتاح هم بود! آن جا که مردها مرد بودند و نامردها هم حتي بودند تا موازنه برقرار باشد.
    آنجا که سيد گلپا بود تا تمثال وجود معناي عالم بالا باشد اما نه آنقدر دور و دست نايافتني که همين قدر نزديک و دست يافتني!
    قيدار روح داشت در صفحاتش! روحي درست چون منِ او! تو مي گشتي به دنبال حضور شخصيت ها! همذات پنداري ميکردي با قيدار يا لااقل داش صفدر... شايد هم علي فتاح!
    بود شخصيت به اندازه اي که بتواني خودت را در يک کدام پيدا کني!
    و بود آن قدر خواندني که از نامش مي نمود!
    قيدار اميرخاني هم مثل ساير آثارش خواندني و دوست داشتني بود...

    پاسخ

    كاملا همينطوره. دلچسب و خواندني. ممنون از تشريف فرمائيتون.
    سلام
    خوشا به شما که وقت خواندن داريد
    من اين مواقع معمولا کتابي رو که دوست دارم بخونم ولي وقتشو ندارم، مي گيرم و به يک دوست عزيز هديه ميدم.
    کم آروم تر مي شم.
    :)
    پاسخ

    سلام. ممنون از حضورتون. در شرايطي که شما دارين به نظر بهترين کار رو انجام ميدين.
    سلام همسنگر


    بدو داداش از فاز سوم عقب نموني

    با سلام

    كتاب‌هاي اميرخاني رو خيلي دوست دارم

    شخصيت واقعا خاصي داره

    اميدوارم بتونم بيشتر كتاب بخونم

    اعياد شعبانيه مبارك

    يا علي

    سلام
    اين روزها هرجا قدم ميذارم صحبت از قيداره! :دي
    پاسخ

    سلام. بله ديگه. کتابِ روزه!
    + مريم.ص 

    عالي نوشتي.

    آره، من اون يه تيکه اش رو بلند خوندم و خواهرم که کنارم بود با چشمهاي اندازه نعلبکي بهم نگاه مي کرد و هي مي گفت نخون بگذار کيفشو ببرم.

    بعدشم تو اين سفر تابستانه، هي دلم مي خواست يکي همراهم بود که کتاب رو خونده بود و هي به نشونه هاي توي راه(کانتينرها، بيمه ها و ...) اشاره کنم و چشمک بزنم که، ... نشد.

    حق.

    سلام
    من "قيدار "رو داغ داغ خوندم . تو ارديبهشت . اونقدر جذاب بود که يه نفس بشينم بخونمش ولي نميدونم چرا حس ميکنم يه چيزي کم داشت ! به اندازه "من او " يا "بي وتن " به دلم ننشست . ولي حقا با بند اول و آخر کتاب خيلي حال کردم . طوبي للغرباء . . .


    سلام

    من مرده ي شعرهاي آخر مطالبت هستم!

    يه سايت قالب وبلاگ معرفي کردم. يادمه دنبال قالب مي گشتي!

    قسمتي که داستان رو لو داده بودي نخوندم!

    قسمت دوم رو خوندم فقط

    همسرم هم گفت علي فتاح تو اين کتاب هست. گفت مثل کتاباي ديگه ش بود. شخصيت ها دنبال هم تو کتاباي بعدي هم مي رن!

    پاسخ

    سلام. کجا سايت قالبا رو گذاشتي؟ توي وبت؟ بعدا سر ميزنم. الان وقت ندارم. اگر همه ي مطلب رو مي خوندي متوجه ميشدي که چيزي از داستان لو ندادم. پس با خيال راحت بخونش!
    خونه ي جديد
    خوش اومدي دختر عمه به وطن
    بَرايمــــ از بـــازار يک بغضـــ خوب بِخــــر
    نَـــه مثل اينها کهـــ دارم
    نـــه مثل اينها.....
    کهـــ هر روز ميشکننــــد...!!
    + فروغ مهتاب 
    چقد کنجکاو شدم!!!!!
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ پنج شنبه 25 خرداد 91 نوشته (حق... حق!) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.