• وبلاگ : خلوت من
  • يادداشت : آبادان... شهر خاطره ها
  • نظرات : 10 خصوصي ، 28 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + ... 
    ...............................................
    پاسخ

    تو معلوم هست کجايي؟

    سلام

    تند تند خوندم

    باز مثل هميشه طريقه روايتت خيلي باحال بود

    پست قبليتم يه نيگاه انداختم، مخصوصا سر کار رفتنت رو ! (جمله ام ايهام داشت!) در هر صورت مبارکه. من شيريني مي خوام، به من ربطي نداره!

    گذر ِ خدا ! يادش به خير. اينو خوب اومدي.

    پس کلي خاطرات پدرت تازه شده ها. چه کيفي کردن.

    پانوشت 2 تو، پايه ام اسااااااااااااااااااااااااااااااس !
    دقيقاً

    پاسخ

    عليک سلام. همين که اومدين خودش کليه. (با حرکت ضمه روي ک خوانده شود. نه با هر حرکت ديگري!!) براي شيريني من هيچ فکري ندارم. شما که اون کتابو رو پستش نکردين برام. منم شيريني بي شيريني!! / پانوشت 2 هم قابل شما رو نداره اصلا. ورش دارين... نه خواهش مي کنم.. تعادف نکنين!! اصلا همين به جاي شيريني! :دي

    سلام
    ميگويند هر گاه بين دو انسان صحبت از خدا باشد عزيز نوري از عرش بر ان دو ميتاباند و به ملائك
    ميگويد "از رويت اين صحنه ي زيبا لذت ببريد"
    ما اين سخن را باور كرده و مصمم بر گسترش شعاع اين تابش به وسعت دلهاي تمامي حق جويان هستيم.
    منتظر حضور شما در اين وبلاگ هستيم.
    التماس دعا
    www.najvayeshabane.blogfa.com


    + سهراب 

    رضوان خانم ماركوپولو سلام

    هميشه به سفر. چه عكس قشنگي. اميدوارم شاد و سلامت باشي.

    پاسخ

    شما آقا سهراب هستين؟؟؟ همون آقا سهراب خودمون؟؟؟ به! چه عجب... چشم ما روشن! ضفا آوردين. خيلي خوشحال شدم و خيلي خوش اومدين.

    اي گل ِ وحشي
    كه از شكاف ِ ديوار ِ شكسته اي روييده اي
    تو را بيرون خواهم كشيد
    و بر كف ِ دست خواهم نهاد
    ريشه و ساقه و گل، هر سه با هم،

    اما اگر مي توانستم
    تو را بفهمم كه چيستي
    ريشه و ساقه و گل با هم
    خداوند را
    و جوهر ِ ذات ِ آدمي را نيز مي شناختم

    سلام رضوان عزيز...از حسن ديدگاه متعاليت ممنون......

    زيبائي انسانها..در زيبائي ديدگاه هاشون پنهاست..

    موفق و سربلند..چون هميشه

    سلام
    اون عكس مسجد كليسا از همش جالب تر بود

    سلام

    حال و هواي عجيبي داشت .

    شهادت ...

    از پدري اين چنين انقلابي انتظار دختري غير از شما هم نمي رفت .

    درود بر شما هم شما و هم پدر گلتون .

    همين!

    پاسخ

    سلام عليکم. خيلي لطف دارين. همه ي اميدم اينه که بتونم باعث افتخار پدر باشم. اما فکر نکنم خيلي موفق بوده باشم. با اين حال دست کم مي شه خوشحال باشم از اين بابت که سعي خودمو کردم. شما هم دعا کنين...و درود بر خودتون!!
    + سيد رضا 

    سلام رضوان خانم

    خوبين انشاله؟

    سفرنامه قشنگي بود

    به خصوص براي من که از آبادان خاطراتي دارم

    راستي کلي به باباتون قبطه خوردم

    کاش منم يه............ داشتم

    لطفا جاي خالي را با گزينه هاي زير پر کنيد

    دختر هنرمند

    دختر مهربان

    دختر فعال

    همه موارد

    پاسخ

    سلام سيد. قابل خاطرات شما رو نداشت. / همه موارد!!! {نيشخند}
    + مريم 

    اگه يادت باشه بهت گفتم جايي رو كه هستي دوست دارم. اون بخش مسجد و كليسا و اون كوچه هه رو تو ( شطرنج با ماشن قيامت) خوندم. خارجي ها رو تو ( تنگسير) و ( چراغها را من خاموش مي كنم) خوندم. از اهوازتون هم كه تمام كتابهاي احمد محمود. مخصوصاً (مدار صفر درجه)خلاصه اينكه نديده عاشق اينجاهايي كه گفتي هستم.

    كلاً خيلي خوب بود. و عكسها كه ديگه هيچي. موفق باشي گلم.

    عكس ها قشنگ بودن و ياد آور خاطرات ...

    كاش عكس خونه شون را هم ميذاشتي ، واقعا ديدني بود ...

    من هيچ كدام از اين جاها را نديده بودم ، ما هر وقت كه ميريم آبادان شبه و شلوغه و بي حوصلگي !!!

    مامان من هم خاطرات قشنگي داره از اونجا ... با يه تفاوت هاي جزئي ...

    شايد منم نوشتمشون ...

    يا علي ...

    پاسخ

    عکس خونه رو گرفتم ولي خيلي شخصي مي شد اگه ميذاشتم. خواستم زيبايي هاي عمومي آبادان رو نشون داده باشم. انشالله عيد که اومدين يه سفر دئيگه و با هم بريم آبادان. اون خاطره هاي مامان رو هم حتما بنويس. آفرين!

    سلام

    درسته كه تا بحال آبادان نيومدم...اما ممنون حال وهواي ابادان و مردمش وخاطره ها .خونه هارو زنده كردي....الان حس مي كنم تو آبادنم و دارم اون همه خاطره....رو با چشم خودم ميبينم....

    پاسخ

    سلام. خوشحالم که احساسي رو که لازم بود... پيدا کرديد. به آبادان... شهر خاطره ها... خوش آمديد.

    سلام

    منم مثل خودت سر ذوق اومدم اين عكسا رو ديدم...

    گذر خدا...اسم مناسبيه.جايي كه هم كليسا باشه هم مسجد حتما خدا گذر كرده ديگه...!

    كاشكي ما هم اون دوران بوديم...

    اه.از ولنتاين و امثال ولنتاين متنفرم...چه معني مي ده اصن؟

    يا حق

    پاسخ

    سلام خانوم خانوما. کيفيت گذر خدا رو داري که؟ من او رو عرض مي کنم! {چشمک} فداي سرت که اون دوران نبوديم!! مهم اتفاق نظريه که الان داريم...

    من هرگز از خود سخن نخواهم گفت، من کوله بار سنگين تر و بزرگ تر خويش را بر دوش هاي ناتوان تو نخواهم نهاد، من مي کوشم تا تو کوله بارت را به زمين افکني چگونه با گفتن از خويش آن را سنگين تر کنم؟؟

    بار سنگين و خشني را که شانه هاي نيرومند و پر طاقت و پير مرا به درد آورده است و مجروح کرده ، بر شانه هاي ظريف و شکننده ي تو بگذارم؟؟

    من از خودم نمي گويم، تو را بيشتر آزار نخواهم داد، تو اکنون بار سنگين اندوه خويش را بر دوش داري و مي دانم که هر لحظه سنگين تر و طاقت فرسا تر خواهد شد، من بايد تو را دل دهم، نيرو دهم تا در زير فشار بي رحم و خشن آن به زانو در نيايي، آن را بکشي، ببري، نه، آن را از دوش بيفکني، پرت کني و سبکبال و آزاد و آسوده گردي، بي رنج، آرام، شاد و خوشبخت...

    معلم شهيد، علي شريعتي...

     <      1   2