سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

قصه از اونجایی شروع شد که آقای ایمنی با اون قد کوتاه و دندونای پسر شجاعش اومد توی تلویزیون و هی گفت «لامپ اضافی خاموش» و صد البته که با یک گل بهار نمی شود. برای خاموش شدن لامپهای اضافه این کافی نبود و باید فکر دیگه ای میشد. کارِ آقای ایمنی در حدِ اون لامپهای اضافه نموند و به سروقت لوله های آب و اجاق های گاز و آبگرمکن ها و بخاری ها رفت. اما این هم کافی نبود. کم کم خلاقیت ها بالا گرفت و اوضاع خیلی خطرناک شد، حسن! حتی کار به سفره های آب زیر زمینی هم رسید.

خـــلاصـــــه ... نتیجه این شد که بخش عمده ای از برنامه های تلویزیون و حتی مابقی رسانه ها، آموزش مصرف بهینه و این صحبت ها شد.

مدتی به همین منوال گذشت تا بلاخره یک فکر اساسی اتفاق افتاد! (البته «فکر» اصولا اتفاق نمی افته و تا به مرحله ی اتفاق برسه قدری طول می کشه) اون فکر اساسی، همون طرح جامع «هدفمند کردن یارانه ها» بود و به عبارتی به ما یادآوری کرد که دولت به ما برای استفاده از آب، گاز، برق، نانِ و سوخت مصرفی مون سوبسیت (بخوانید یارانه) می داده. اما بر اثر استفاده های ناصحیح ملتِ همیشه در حالِ مصرفِ ایران (!) تصمیماتی اتخاذ گردیده و قرار شده اون یارانه های محبت آمیزِ دولت خدمتگذار حذف، یا به طور صحیح تر «هدفـــمنــد» بشه.

تا این جاش مشکلی نیست و خوب هم هست. اینکه ما بلاخره و با زور هم که شده فرهنگ درست مصرف کردن رو یاد خواهیم گرفت. اما قصه از اونحایی تلخ میشه که بر اثر این رخداد تاریخی، قیمت هر چیزی که فکرش رو بکنی زیاد بشه و یا حتی سر به فلک بکشه! حالا هی رئیس جمهور و سردار رویانیان و الباقی بگن تا آخرِ امسال قیمتها زیاد نمیشه، خب سال دیگه رو چیکار کنیم؟

البته یک اصل مهم رو نباید فراموش کرد: «زندگی با سختی هاست که شیرین میشه». اما منِ بدبخت چه کنم که از مامانه و باباهه هزاران کیلومتر فاصله دارم و هی تند تند دلم براشون تنگ میشه و دست همسر رو میگیرم و می برم ولایت! اون هم با این وضع گرون شدن تمام کرایه ها و بلیط های قطار و هواپیما.

ای یارانه که میروی به سویش

میشه برای منِ بیچاره دست به دعا بردارید تا با انتقالی همسرم موافقت بشه؟!...

.......................................................
پایین نوشت1: آآآآآآآآآآآه ه ه، خـــدای مـــن!
پایین نوشت2: همه ی عالم و آدم "ملک سلیمان" رو دیدن جز من. جالبه که هر کی بهم میرسه حتما می پرسه "ملک سلیمان" رو دیدی؟ و وقتی جواب منفی منو می شنوه کلی آه و افسوس تحویلم میده و دلمو آب می کنه. هنوز CD 
  اش نیومده؟!
پایین نوشت3: الهی من فدای منازل آپارتمانی بشم که از وقتی اومدم توی یک خونه ی ویلایی، مورچه ها امانم رو بریدن!
پایین نوشت4:

به سرسبزی نخل ایثار
به این آیه های تناور
دلا گر نِه ای سنگ،
                       ایمان بیاور!

- سید حسن حسینی-

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/8ساعت 1:21 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com