سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

تا حالا نزدیکی ِ خدا رو دیدی؟

« نَحنُ اَقرَبُ مِن حَبلِ الوَرید». تا حالا فکر کردی از رگ گردن نزدیک تر, دقیقا یعنی چی؟

وقتی می گیم فلان چیز به من نزدیکه, یعنی از لحاظ مسافتی درنزدیک ترین شرایط نسبت به من قرار داره. وقتی می گیم "من از تو دورم" یعنی فاصله ی زیادی با هم داریم. یعنی مثلا من اهوازم و تو تهران! خب ازاهواز تا تهران هم کیلومتر ها مسافت هست, پس خیلی دوره. امااینا همه اش از بُعد مسافته .

اینکه خدا از رگ گردن به ما نزدیک تره, باید چیزی فراتر از بُعد مسافت و فاصله های فیزیکی باشه. یعنی یک فاصله ی ماورائی!

حالا این فاصله ی ماورائی درباره ی خدا به کمترین حدش می رسه, اونقدر کم که نمی شه براش حد و مرز مشخصی قائل شد. همین جوری توی موضوع اول – یعنی فاصله ی ماورائی – موندیم و درکش نکردیم, دیگه این همه نزدیکی, خیلی از حدّ درک و فهم ما بیشتره.

این از همون موضوعاتیه که هروقت بهش فکر می کنم بیشتر گیج میشم و بیشتر می فهمم که نمی تونم بفهمم!

وقتی خدا, از خودم به من نزدیک تر باشه, این یعنی ازخواسته ی من, از غم من, از مشکل من و از دل من بیشتراز خودم خبر داره. من شاید نتونم بفهمم که دقیقا چی می خوام, یا چه چیزی برام صلاحه. اما به این ترتیب یکی بغل دستم (نزدیک تر از رگ گردن) هست که همیشه بهترین راه رو بلده و من رو به سمتش هدایت می کنه. وقتی این نزدیکی یک نزدیکی معمولی و مسافتی نباشه, میشه اطمینان داشت که تکیه گاه و پشت گرمی قابل اعتمادی داریم که میشه همه ی لحظه ها رو به دستش بسپاریم. وقتی همه چیزو دست خودش بدونیم, دیگه به خاطر اتفاقات ناگوار و مشکلات و سختی ها غصه نمی خوریم. بلکه مطمئن می شیم که این همون مصلحتی است که ما درکش نمی کنیم.

توی ماه رمضان, این نزدیکی خیلی بیشتر احساس میشه. حتی بیشتراز رگی که در گردن ما قرار گرفته...

حالا که اینقدر خدا رو به خودم نزدیک احساس می کنم, باید از ثانیه ثانیه ی این نزدیکی استفاده کنم.

خدایا... منو... به حال خودم وا مگذار.

 


نوشته شده در شنبه 86/6/24ساعت 1:14 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com