سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

منو میشناسی...

من همونم که هر وقت از همه نا امید شد, سراغت میاد. همون که هر وقت گرفتار شد یادت می افته. فقط وقتی مشکل داشت, نمازشو با حضور قلب می خونه.

من همونم که همیشه شاکیه, تو همه چیز بهش دادی ولی فقط گِله می کنه. همون که هزار تا قول بهت می ده تا به آرزوش برسونیش, اما خیلی زود همه چیز یادش میره...

من همونی هستم که همیشه دعاهاشو با مهربونی گوش دادی و اجابت کردی. همون که بهش یاد دادی اگه برای دیگرون دعا کنه بیشتر به اجابت می رسونی تا برای خودش!

من همون مغروری هستم که ذره ذره فروتنی رو یادش دادی. کوچیک شدن رو یادش دادی و قلب بزرگ داشتنو. گفتی ازت چیزای بزرگ بخوام و من هر چی خواستم کوچیک و بی ارزش بود... دنیایی بود. تو اما هر چی اجابت کردی بزرگ بود و بزرگوارانه.

نمی دونم چرا در حالیکه به ندرت همون بنده ایی بودم که می خواستی, اما تو همیشه همون خدایی بودی که می خواستم.

منو ببخش...

 


نوشته شده در جمعه 86/6/30ساعت 8:51 صبح توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com