سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

زمانی که من به دنیا اومدم، از سَمت خانواده ی مادر، اولین نوه بودم و 2 نفر رو هم برای اولین بار «دایی» کردم! از سمت خانواده ی پدرم گرچه نوه ی دهمی بودم، ولی اولین نوه ی پسری محسوب می شدم و باعث «عمو» شدنِ 2 نفر و «عمه» شدنِ 5 نفرِ دیگه شدم. از اونجایی که همیشه اولین ها یه مزه ی دلچسب تری دارن، خیلی عزیز بودم و یحتمل خیلی هم لوس!
توی دوران تحصیلم دوستای زیادی داشتم و در مجموع روابط عمومی خوبی که داشتم باعث می شد راحت با افراد دوست بشم. اما متاسفانه هیچ کدوم از اون دوستی ها پایدار نبود و هیچ کدوم از دوستهام موندگار و وفادار نبودن. حتی با وجودی که اغلب من بودم که بعد از سالها به یادشون بودم و باهاشون تماس می گرفتم و در حقشون با وفایی می کردم، اما گویا دافعه هام از جاذبه هام بیشتر بود و دوستان، میلی برای ماندگار شدن نداشتن. بعدها توی فیس بوک بعضی ازاونها رو دوباره پیدا کردم اما خب... بعید می دونم به ارتباط های مجازی بشه گفت دوستی.
ولش کن! در این زمینه بخوام حرف بزنم قصه ی غم انگیزی میشه. بر می گردیم به همون مطلب اول. درسته که یکی یه دونه بودم، ولی عمرا از این بچه هایی نبودم که تا یه چیزی میخوان، مامان و باباهه فی الفور براش حاضر می کنن. حتی یادمه گاهی برای خواستن چیزی پافشاری و گریه می کردم اما بابام بهم می گفت باید یاد بگیری که قرار نیست هر چیزی خواستی همون موقع و بی زحمت به دست بیاد. بابا همواره سعی می کرد نذاره من لوس بشم. حالا اینکه تا چه حد موفق بوده نمی دونم! اما می دونم هنوز هم به راهنمائی ها و آموزه ها وحتی سخت گیری هاش مدیونم.
عاقبت بخیریِ آدم ها، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با خانواده و پدر و مادرشون داره. فقط یک پدر و مادر خوب می تونن فرزند خوبی تربیت کنن. برای همینه که کسی اگر در زندگیش به موفقیتی رسید و احساس خوشبختی کرد، مدیونِ والدینشه.
 توی روزِ تولد امسالم، یادم اومد که خوشبختیِ الانم رو مدیونِ زحمت های پدر و مادرم هستم. دستشون رو می بوسم و دعا می کنم سایه شون همیشه بالای سرم باشه و تولد یه دونه فرزندشون رو هم بهشون تبریک میگم!

بیا شمعا رو فوت کن!  

............................................
پایین نوشت1: امسال هر چی تولد وبلاگم رو تحویل نگرفتم، برای تولد خودم سنگ تموم گذاشتم. تازه هدیه ام رو هم از قبل انتخاب کردم، فقط مونده خریدش!
پایین نوشت2: به طرز خوشحال کننده ای روزِ تولدِ امسالم با روز میلاد حضرت معصومه (سلام الله علیها) مصادف شده. این خودش کلی هدیه اس!
پایین نوشت3:
قلکت را آنقدر
باید از عاطفه لبریز کنی
که اگر روزی از دستت افتاد و شکست
همه جا عطر گل یاس پراکنده شود!

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/6/28ساعت 12:40 صبح توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com