سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

روزی که وبلاگ نویسی رو شروع کردم، با فونت ها و شکل و قیافه شون مشکل داشتم. دلم می خواست نوشته هام رو با خط خودم به دیگران عرضه کنم. نه اینکه فکر می کردم خیلی خوش خط هستم، بلکه معتقد بودم احساسی که توی نوشته های من با خطِ خودم وجود داره، توی اون فونتهای تکراری و محدود قابل گنجوندن نیست.
مدتی طول کشید تا خودم رو به فونت ها عادت دادم و این حس رو به خودم تلقین کردم که به اندازه ی کافی، احساسِ نوشته هام از طریق این فونت ها منتقل میشه. در واقع به مرور باور کردم که فونت ها از نوشته های دست نویس خواناتر و دلپذیرترن.
اما این حقیقت ماجرا نبود. این من بودم که چشمام رو به دیدن فونتها عادت داده بودم و حس می کردم احساسی که در فونت ها هست، تغییر کرده. حتی با بولد و ایتالیک کردنِ اونها یا با تغییراتی در شکل تایپ کردنشون، تصور می کردم به بهترین شکل ممکن احساس رو منتقل می کنن. اما واقعیت این بود که ما بیننده ها بودیم که به شرایط فونت ها عادت کردیم.
 حالا با گذشت نزدیک به 6 سال از تجربه ی وبلاگ نویسی ام، باید اعتراف کنم حسی که در نوشته های خودکاریِ توی سالنامه ام و با دست خطِ خودم می بینم وهست، هرگز، در هیچ فونتی قابل لمس نیست...

 

اعترافات یک ذهن خطرناک!!

.......................................................
پایین نوشت1: تصویرِ بالا رو از نسخه ی دست نویسِ همین مطلب که در سالنامه م  نوشته بودم گرفتم.
پایین نوشت2: «پریروزها یک جایی خواندم اگر روزنامه را رستوران فرض کنیم، وبلاگ چراگاه است»
عادت می کنیم- زویا پیرزاد
پایین نوشت3:

موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت
کمترین فایده ی عشق پشیمانی ماست
خانه ای بر سرِ خود ریخته ایم اما عشق
همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماست

- فاضل نظری-


نوشته شده در جمعه 91/9/17ساعت 3:58 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com