سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

چه فرقی می کنه که کسی بفهمه چی می گم یا نه؟ چه اهمیتی داره که من طرز فکرم, اعتقادم و حرفم رو بتونم به کسی بفهمونم یا نتونم؟ چقدر مهمه که کسی منظور منو از این سطور برداشت کنه یا نکنه؟ اصلا تا حالا چرا این مهم بود که آدما بتونن انتقال و تبادل اطلاعات بکنن؟ چه لزومی داره؟ بذار هر کس, با هر طرز فکری که هست زندگی کنه, به کسی چه دخلی داره؟!

شاید من بخوام عمدا طوری بنویسم که تو نفهمی چی می گم. اصلا شاید دلم بخواد هی بیشتر گیجت کنم و بپیچونمت! مایلم هی شاخ دربیاری و علامت سول سبز شه برات. هی گیج بزنی و در نهایت قات!!

مزه میده آقا جان. لذت داره که تو, توی دنیایی باشی که هیچ کس ازش سر در نیاره, توصیفات تو هم بیشتر از مرحله پرتش کنه. می تونی فرض کنی می خوام یک موضوع ساده رو پیچیده اش کنم یا لقمه رو به عکس بذارم تو دهنم.

آره, می خوام سختش کنم. طوری که نشه درکش کرد, نشه توصیفش کرد. توی هیچ کوچه و خیابونی هم جاش نباشه و هیچ کس ازش سر درنیاره. هیچ جا هم یافت نشه و در هر شرایطی غیر ممکن باشه. محال عقلی و حتی غیر عقلی باشه. توی هیچ خیالی نگنجه...

بعد... قابش می کنم و می زنم به دیوار اتاقم تا همیشه از دیدنش غش و ضعف برم! روزی چند ساعت خیره بشم بهش و کیف کنم از اینکه هیچ عقلی, نتونست درکش کنه... حتی عقل خودم!

 

نوشتن و توضیح دادن... برای نفهمیدن... سخت تر از چیزی بود که فکر می کردم.

کی فهمید چی گفتم؟!

 

 

حاشیه: گفتند یافت می نشود گشته ایم ما      گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

 


نوشته شده در سه شنبه 86/7/17ساعت 2:52 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com