سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

مدتی پیش وبلاگ تازه تاسیس, اما زیبای "جا کفشی" لطف کردن و ما رو به یک بازی دعوت کردن. این بازی شباهت هایی به همون موجهای وبلاگی داره که مدتی من رو هم با خودشون برده بودن! خلاصه اینکه من هم در راستای لبیک گویی به این دعوت, شما رو در این بازی شرکت میدم.

قانون بازی بسیار ساده اس. هر کس هر حدیث کوتاه و خلاصه ای از چهارده معصوم شنیده میذاره تو وبلاگ تا همه بتونن استفاده کنن. البته اصلش مخصوص احادیث پیامبر بوده که قرار هم روی 8 تا حدیث بوده. ولی من تصمیم گرفتم اون احادیثی رو انتخاب کنم که بیشتر روی خودم تاثیر گذاشتن و معمولا توی ذهنم هستن. ظاهرا کوتاه بودن حدیث در این بازی از اهمیت ویژه ای برخورداره.

الهم صل علی محمد وآل محمد:
1- بهترین سپاس در مقابل یک نعمت, بخشش آن است.     - امام علی (ع) -
2- بدان که از دید پروردگارت پنهان نیستی, پس نگاه کن چگونه ای.   - امام جواد (ع) -
3- هیچ کس نباید از مشقتی که به او رسیده آرزوی مرگ کند.   - رسول اکرم (ص) - 
4- بهتر از زندگی آن چیزیست که چون از دست دهی از زندگی بدت آید, و بدتر از مرگ آن چیزیست که چون بر سرت آید مرگ را دوست بداری.   - امام حسن عسکری (ع) -

و آخرین حدیث, جمله ی بسیار زیبایی از امام محمد باقر (ع) هست که البته کمی طولانیه:
به توخیانت میکنند،تومکن توراتکذیب می کنند،آرام باش. تورا می ستایند،فریب مخور. تورا نکوهش می کنند ، شکوه مکن. مردم شهر ازتوبدمی گویند،اندوهگین مشو. همه مردم تورا نیک می خوانند، مسرور مباش. آنگاه توازما خواهی بود.

 

کاش بتونیم این جملات رو توی ذهنمون حک کنیم... برای همیشه.

 

 

حاشیه: تو همین جایی و هر روز
                                            من به تنهایی دچارم...

..............................................................
پایین نوشت1: یک سال از تجربه ی وبلاگ نویسی من گذشت...
پایین نوشت2: حال انگشتای جوهری تون چظوره؟! سلام منو بهشون برسونید و بگید مخلص همه ی انگشتانی که دیروز آغشته به جوهر استامپ شدن, هستیم!!
پایین نوشت3: به سبک این بازی های وبلاگی بایستی کسی رو به این بازی دعوت کنم و اون کسی نیست جز دختر عمه ی عزیزم: یاس کبود.
اما شخصا بدم نمیاد که بدونم این وبلاگ ها چه احادیثی رو توی ذهن پرورش دادن: اندکی صبر, سرگیجه ها, راهنما, پنجره, گل سرخ, آبی بی انتها و به دنبال خویشتن خویش. البته این کاملا اختیاریه و میل با خودشونه.


نوشته شده در شنبه 86/12/25ساعت 6:34 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com