سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

قبل نوشت: دوستان قدیمی تر خیلی باید منو ببخشن که دوبار ه از یک دل نوشته ی قدیمی استفاده کردم. این روزا حال و روز من دقیقا همین دل نوشته س. اصلا باید همین روزا می نوشتمش نه اون موقع! (اون موقع یعنی دقیقا 6 اردیبهشت ماه 1386)
فقط می خواستم حرف دلمو گفته باشم... با صدای بلند:

 

قابیل گونه نشسته ام
- گریخته ام -
از پی ات.
برای توبه ی عمل نکرده ام
عذابی نازل کن
سوزناک!
برای معصیت چشمهایم
بارانی ببار
سیل آسا!
برای ژرفای تنهایی ام
اشکی بچکان
یعقوب وار.
برای بُت دلم
ابراهیمی بفرست
با تبر.
...

مرا خراب کن
و از نو بساز...

 

...........................................................
پایین نوشت 1: حالا یه وقت فکر نکنین که کف گیرم به ته دیگ خورده و مطلب جدید ندارم. (فقط حدس بزنین که کف گیرم به ته دیگ اصابت کرده و مطلب جدید ندارم!!)
پایین نوشت2: کسی اگر هست که توی کارای ساختمونیه, با بولدوزر بیاد ما رو بزنه خراب کنه... لطفا!! فقط یواش این کارو بکنه که خونم نریزه روی لباسم, و مغزم پخش نشه روی آسفالت, و زبونم از حلقومم نیاد بیرون, و کلا نمیرم! فقط خراب بشم...
پایین نوشت3: نوشته هایی که از دهن می افتن رو دوست ندارم. دلم می خواد نوشته ها تاریخ مصرف نداشته باشن. مثل آیات قرآن که برای همه ی زمانها نازل شدن. فقط احساس کردم این دل نوشته هنوز از دهن نیفتاده... همین.
پایین نوشت4: یادآوری اینکه هنوز جنایت, مثل علف هرز توی دنیا داره رشد میکنه اصلا چیز خوشایندی نیست. اما گاهی میشه از توی این جنایاتی که رخ میده, زیباترین اعمال رو به تصویر کشید.
بمب گذاری در میان جوانان شرکت کننده در مراسم هفتگی کانون رهپویان وصال شیراز, از همون جنایت هاس که منجر به شهادت چندین جوان شد و تصویری رو رقم زد که حسرت برانگیز شد. فهمیدم هنوز برای شهید شدن, فرصت هست...

تنها سعادت نیست!


نوشته شده در دوشنبه 87/1/26ساعت 4:33 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com