سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

یک بار (فقط همون یک بار) توی دوران دانشجویی، در مسابقه طراحی اسماء الحسنی، تحت عنوان «هزارو یک بسم الله» که هر سال و توی ماه مبارک رمضان برگزار می شد شرکت کردم.

با زبون روزه رفتیم به یکی از سالن های ورزشی که محل برگزاری مسابقه بود. مثلا وضو هم گرفته بودیم که یه وقت با دست بی وضو مشغول طراحی اسم الله نشیم. تمام سالن رو با میزهای بزرگ نقشه کشی و طراحی پر کرده بودن و دو تا میز نور بزرگ هم در کنار 2 پریز برق قرار داده بودن. هر کس به سلیقه ی خودش پشت یکی از میزها قرار می گرفت و شروع به کار می شد. کاغذ و مقوا و شابلون و قلم مو و کاتر و وسیله های رنگی، بخشی از ابزار کارمون بود که هر کس می بایست همراه داشته باشه.

من قصد داشتم 2 تا کار تحویل بدم و از روزهای قبل هم روی اتدش (طرح اولیه) کار کرده بودم. در واقع ساعتها دعای «جوشن کبیر» رو زیر و رو کردم تا 2 تا از اسماء زیبای خدا رو انتخاب کنم. نتیجه این شد: « سرورالعارفین » و « عظیــم ».

ای عروس هنر از بخت شکایت منما/حجله ی حسن بیارای که داماد آمد

تا این غزل شبیه غزلهای من شود/چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

 

اگر چه نتیجه ی کار چندان عالی نشد و هیچ یک از کارهام برنده نشدن، اما هنوز هم به خاطر شرکت در اون مسابقه خوشحالم. یک ماه بعد از اون هم از تمام کارهای شرکت داده شده در مسابقه، نمایشگاهی در دانشکده مون برگزار شد.

........................................................
پایین نوشت 1: من باید سرباز می شدم؛ این طوری از ترس جانم سریعتر زندگی می کردم و بیشتر لذت می بردم. - آنتونی هاپکینز-
پایین نوشت 2: بازم از دنبال کردن یک سریال به طور کامل پشیمون شدم: مرگ تدریجی یک رویا!
پایین نوشت 3: سر به سرم نذار لطفا. حوصله ندارم!!
پایین نوشت 4: روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
واقعا چرا؟!...

 


نوشته شده در یکشنبه 87/8/26ساعت 8:40 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com