سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

بالا نوشت: ابن مطلب پیرو دعوت وبلاگ «مرمی» شکل گرفته است.

پرده اول: فوتبالیست نسبتا مشهور مدتی میشه که زندانیه و مادرش برای ملاقاتِ اون به زندان اومده. (سریال در مسیر زاینده رود)
نکته ی قابل توجه: مادر، تا پیش از این با پوشش مانتو و روسری در خیابان ظاهر میشد و با ورود به زندان ناگهان شاهد چادری شدنِ او هستیم!

پرد دوم: دو جوان کم سن و سال از روی نادانی توی خیابان چاقو کشی کرده و بازداشت شدن. مادرِ یکی از اونها برای پادرمیونی وخلاص کردن فرزندش از این مخمصه به بازداشتگاه میره. (سریال قلب یخی)
نکته ی قابل توجه: مادر، همیشه عادت به پوشیدن مانتوهای گشاد (خفاشی) داشت و در این صحنه ما شاهد چادری شدنِ ناگهانی این مادر دلسوز هستیم!

پرده سوم: صفحه ی حوادث روزنامه، زیر دستم در حال ورق خوردنه. زنان قاتل، زنی که همسر و فرزندش را کشت، باندِ زنان معتاد، زن- قاتل تمام خانواده، زنانِ پارتی،...
نکته ی قابل توجه: عکس تکچهره ی تمام این زن ها با حجاب کامل و پوشش اسلامی توی صفحات حوادث به نمایش گذاشته شده!

سوال: چرا مسئله ی چادر و حجاب در رسانه ها به مسخره بازی شبیه شده؟

من می خوام بدونم اگر هدف جراید از به نمایش گذاشتن چهره ی متهمین و خلافکارانِ زن، نشون دادن زشتی و پلیدیِ کاری هست که انجام دادن، پس چرا با این چهره ی معصوم و مظلوم؟! و یا این قانون مسخره که در زندان علاوه بر اینکه بالاجبار چادر بر سرِ زندانیان زن میشه، ملاقات کردن هم تنها در صورت داشتن چادر امکان داره! یکی ربط بین زندان رو با چادر به من حالی کنه!!

.............................................................
پایین نوشت1: حس می کنم حق مطلب رو در این پُست ادا نکردم.
پایین نوشت2: بلیط هواپیما گرون شد، بلیط قطار گیر نمیاد، اتوبوس هم که آدمو داغون می کنه، ماشین شخصی هم داشته باشی بنزین کو؟ گرونی بلیط هواپیما بهترین بدبیاریِ این هفته ی من بود! منی که این روزا زیاد مجبور به سفر میشم.
 پایین نوشت3: بعد از عمری رفتم کوهنوردی. گرچه هنوز کمی ساقِ پام درد می کنه اما یکی از بهترین کوهنوردی های عمرم بود.

هر که به من می رسد بوی قفس می دهد     جز تو که پَر می دهی تا بپرانی مرا...


نوشته شده در سه شنبه 89/7/20ساعت 2:21 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |

چند وقت پیش فیلم «دموکراسی تو روز روشن» ساخته ی «علی عطشانی» رو دیدم و قصد دارم درباره نقاط ابهام و نکات ظریف فیلم بنویسم.

مبهم ترین: اولین نقطه ی ابهام فیلم، موضوعی بود که در خودِ فیلم هم بهش اشاره شد. اینکه آیا حتی شهدا هم بعد از مرگ مورد مواخذه و حساب و کتاب قرار میگیرن؟ و مگر نه اینکه شهید پس از شهادتش از تمام گناهانش پاک میشه؟ اما پاسخ این سوال در سکانس یکی مانده به آخر فیلم داده شد. زمانی که "امیر ستوده" (با بازی فرخ نژاد) در بیمارستان چشم باز می کنه و از برزخ به زندگیِ دنیا بر میگرده. این اتفاق، دلیل حرفِ "مهران رجبی" رو هم ثابت می کنه که به ستوده گفت:« تو که شهید نشدی، احتمالا پیچوندنت!» و اون راست می گفت. ستوده ترور شد اما کشته نشد که بخواد شهید محسوب بشه.
بی ربط ترین: نقطه ی ابهام بعدی سکانسی بود که ستوده (فرخ نژاد) به شکل بسیار تابلویی ادای صحبت کردن آقای رئیس جمهور رو در میاره که به شخصه هدف از این قسمت فیلم رو نگرفتم. اینکه چه ربطی به موضوعِ فیلم داشت و آیا فقط جنبه ی طنازی داشت یا نه، معلوم نشد.
نامشخص ترین: از ابهامات دیگه ی فیلم آخرین سکانسه که خانم مستند ساز (نیکی کریمی) با دوربینش در حال فیلم گرفتنه و تصویر که عقب میره می بینیم فرشته خوش تیپ! (گلزار) که تا پیش از این مامور جمع آوری شهدا بود، در پشت سر این خانم قرار گرفته و با شیطنت رو به دوربین لبخند می زنه. ما نفهمیدیم اون فرشته ی مهربون (!) با اون خانمِ خیلی مهربون تر چه کاری داشت و نکنه خدای نکرده اون خانم قرار بود شهید بشه؟!... استغفرالله.
خفن ترین: استفاده ی تابلو از صحنه ها و ماشین ها و تیپ های فیلم ماتریکس در این فیلم از نقاط ضعف و شاید هم قوت فیلم محسوب می شد!!
زیباترین: فیلم چند دیالوگ زیبا داره که اغلب از زبانِ "نیک ذات" (فروتن) بیرون میان:« شما رو فرستادن توی جزیره که با زندگی قیمت پیدا کنین، نه به هر قیمتی زندگی کنین.»

 

دموکراسی تو روز روشن

بامزه ترین: "ارژنگ امیرفضلی" با وجودی که نقش نسبتا کوتاهی داشت اما بامزگی اش رو کاملا حفظ کرده بود. البته از بامزگیهای "مهران رجبی" ابدا نمیشه گذشت.
فوق العاده ترین: هیچ وقت از حمید فرخ نژاد خوشم نیومده، اما در این فیلم "ستوده" رو عالی بازی کرد.
زاغارت ترین: نمی دونم چرا کارگردانها جدیدا فکر میکنن "نیوشا ضیغمی" بازیگر خوبیه؟ این روزا هر فیلم سینمایی که تبلیغ میشه نقش اول زنش نیوشا ضیغمیه!
بهترین: «دموکراسی تو روز روشن» بهترین که نبود. اما منو راضی از پای لپ تاپ (بخوانید صندلی سینما!) بلند کرد. از این کارگردان فیلم دیگه ای گمون نکنم دیده باشم و کلا نمی شناسمش. اما جا داره به کیفیت تصویر و صدای سه بعدی فیلم هم اشاره ای داشته باشم. جای تحسین داشت.

..................................................................
پایین نوشت1: به نوبه ی خودم لازم می بینم اعتراض خودم رو نسبت به هتک حرمت بی شرمانه ای که به کلام الله شد اعلام کنم. (اللهم عجل لولیک الفرج)
پایین نوشت2: پاییز از راه رسید و ماه مهر، حتی اگه دانش آموز و دانشجو هم نباشی، برات بوی خوش مدرسه رو میاره... یادش بخیر. با دیدن دانش آموزای دبستانی با اون روپوشهای خوشرنگ و تمیز و کیف و کفش نو، حسابی سر ذوق میام.

ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین        آسان که نیست شاعرِ چشمان او شدن

- محمدعلی بهمنی-

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/8ساعت 12:45 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com