سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

برای مدتی  – شاید هم برای همیشه –  کارم رو کنار گذاشتم. دلایل زیادی برای این تصمیم داشتم که از جمله ی اونها میشه به پرداختن به امور خانه داری و آشپزی اشاره کرد! حالا فرصت های زیادی برای فکر کردن دارم. فکر کردن به گذشته و خصوصا آینده.

از کار کردن به یک اندازه راضی و پشیمان هستم. راضی برای حرفه ای که یاد گرفتم و فعالیتی که داشتم و کمکی که به مردم ِ بیمار می کردم و تجربه ای که کسب کردم. احساس مفید بودن و فعال در جامعه بودن و مستقل بودن. دست آخر هم حقوق بگیر بودن!

و پشیمان، برای از بین رفتن اعصاب و نابود شدن سلامتی ِ روح و حتی گاهی جسم. همیشه در اضطراب بودن و مورد اهانت قرار گرفتن. دچار تنش های روحی شدن و بیش از حد خسته شدن و راحت نخوابیدن و مورد تشویق قرار نگرفتن و به کار ِت به چشم کاری بی ارزش نگاه کردن و زیر بار مسئولیت له شدن و از خانواده دور شدن و به تفریح نرفتن و فرصتی برای کتاب نداشتن و وبلاگ رو فراموش کردن و ... از این قبیل. در یک کلام میشه گفت تمام علایقم رو فدای کارم کردم، به طوریکه حالا که خونه نشین شدم، به اندازه ی سابق شوق خوندن و نوشتن و دیدن ندارم.

و من این روزها در تلاش ِ بازگشت به دوران پر انگیزه و اشتیاق گذشته هستم.
برای این حقیر دعا بفرمائید!

......................................................
پایین نوشت1: انسان تنها مخلوقی است که خودداری می کند از اینکه همان چیزی باشد که هست. - آلبر کامو -
پایین نوشت2: دیگه اونقــــــدر منتظر بودم که زیر پام جنگلی سبز شده، انبوه!
پایین نوشت3:

زچشم غم زده خون می رود به حسرت آن      که او به گوشه چشــم التفـــات فرماید

بیا که دم به دمت یاد می رود، هر چند         که یاد آب به جـــز تشنــگی نیـــافزاید

-سعدی-


نوشته شده در شنبه 89/3/1ساعت 1:56 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com