وبلاگ :
خلوت من
يادداشت :
شکستن شاخ غول در سالي که گذشت
نظرات :
0
خصوصي ،
11
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فاطمه ايماني
سلام آبجي
منم خيلي از رانندگي ميترسيدم ولي اين شاخ غول را شکستم و گواهينامه ام را گرفتم ولي دريغ از اطرافيان که حتي يک نفر حاضر نشد براي يک مرتبه هم که شده ماشين مبارکش را بده دست من! از روزي که نشستم پشت فرمون و امتحان دادم و قبول شدم سه سال ميگذره ولي پدرم هرگز حاضر نشد اجازه بده حتي يک بار پشت فرمون ماشينش بشينم. الان تقريبا رانندگي يادم رفته ولي شوهرم بهم اميد داده که انشاء الله بعد عروسي مون ماشينشو بده دستم
پاسخ
عليك سلام. تقريبا همه ي خانوما از رانندگي هراس دارن. انشالله كه شوهر گرامي مثل پدر محترم نشن!!