• وبلاگ : خلوت من
  • يادداشت : يک تجربه با ارزش
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    طلــــــب »

    نگـــــاه خيس مرا عاشقــــانه سد کردي
    دوبـــاره مـــن طلبيـــدم ، دوباره رد کردي

    نود ز عشق تو گشتم ، نود غزل مستي
    نود خزان دلــم را دوبـــاره صـــــد کــــردي

    از آن نفس که شدي بت تمام عبد تو ام
    ببين خراب دلــي را چه سـان مدد کردي

    هزار بـار به بتخانـــه يــــا صنــم گفتـــــم
    تمــــام ورد لبـــم را تـــو يــــا صمـد کردي

    بگو چه کرده اي اي عشـق بر من عـــابد
    که رام صومعــــــه ات را دوبـــاره دد کردي

    اگـر که گم شده اي در کران قصهء عشق
    دليـــــل غافلــه ات را تو نابلــــــد کــــردي

    هميشه خاطـره هايت شکسته قلب مرا
    چه شد کــــه با دل شيدا دوباره بد کردي

    براي من کــــه ندارم بجز هـــواي وصــــال
    چه جورها چه جفاها کــه بي عدد کردي

    دگر نماند باکم از فنـاي في المعشوق
    هــــزار بار مرا زنــــده در لحـــــــــــد کردي

    همينکه در دل ساحــــر جوانه زد نگهت
    دوبـــاره مـــن طلبيـــدم ، دوباره رد کردي


    ساحر
    از حضور خوبت ممنونم
    خدانگهدار همون سلام عليکم

    راستي چرا براي آخرين بار ؟

    پاسخ

    سلام. خيلي خوش اومدين. فکر کنم يه سوء تفاهم کوچيک پيش اومده. مجدد خدمت مي رسم.