هميشه از انتهائي ترين خط شروع ميشه..
و من ميمونم در باور يك بي انتهايي..
ميشكنم..شكستنم صداش قشنگه...
براي اون لحظه اي كه ميخوام گلش بگبرم..
و بي سر و صدا باين مي انديشم..كه رضوان از اصول نماز شب بيشتر آگاهه..يا باور درد مردي سياه..در سرزمين غربي دور....
هميشه از انتهايي ترين خط شروع ميشه....