مثل اينكه شما هم داريد به حمد الله تعطيل مي كنيد به حول و قوه الهي .....
ولي من هستم ..... درسته فعلا نيستم .....
باي
سلام
به يه موج دعوتت كردم
مي پذيري؟
وقتي مي خوندم احساس مي كردم دستهاتو باز كردي ، چشماتو بستي ، داري نفس عميق مي كشي ، و با تمام وجود از آزاديت لذت مي بري .
(اين هم بايد جزو فايده هاي وبلاگ به حساب آورد كه تخيل آدم رو قوي مي كنه ! )
سلام ...
تعلقات ريز و درشت دارن ولي سوخت و سوز ندارن!
حتي اگه تمام تعلقاتمون ريز ريز باشن بازم ميبينيم با هم كه جمعشون كنيم اونقدر درشت ميشن كه خودمونم تعجب ميكنيم كه دلمون كي اين همه جا پيدا كرد!
از تعلقات ميترسم!
ناتور دشت نوشته ي كيه ؟!
بوي نورورز از همين نزديكا مياد مخصوصا وقتي آدم مدام توي اين فكر باشه كه چه جوري كلاسها را يكي پس از ديگري بپيچونه !!
به اميد ديدار ...
يا علي ...
=
=============من قاتل سينماي خودمان هستم
==========من قاتل سينماي خودمان هستم
سلام خانوملبيك ميگي؟بسم اللهمنتظرتم خبرم کن
سلاممممم..خوبي؟
وايسا اول اينو بگم!..هر وقت ميام وبلاگتو مي خونم و ميرسم به اين «تو بنويس» مي گم«خودت بنويس!»...نمي دونم چرا؟!!
اما درمورد آزاد شدن از تعلقات..علي الخصوص وبلاگ!..من خيلي وقته همينجور شدم!..اما جشن نگرفتم!فكر نمي كردم اوننقدرا مهم باشه!
سلام يادته يبار از بي نام نشون كامنت گذاشتن گفتم.منم دقيقا همين حس رو دارم.
سلام خواهر بزرگوار .
يک علت عمده ارادت من نسبت به صفحه شما همين است که نظرات شما خيلي به اصول نزديک است . از آن جمله :
کلا توي قيد و بند هيچ چيزي نبايد بود، مگر اون چيزي که در قيد بودنش واجبه. مثل دين...
و يا :
شروع يک زندگي جديد، اغلب مي تونه انسان رو از تعلقات زميني دور کنه. حتي اگر باز هم چيزي به نام «تعلق» در وجود ما ايجاد کنه. مثل تعلق به همسر و فرزند.
اگر چه اينها خبر از تجربيات جديد شما در زندگي مي دهد اما به شدت حكايت از زير ساخت صحيح منطقي شما دراد .
اميدوارم هميشه موفق ودر زندگي جديدتان كاميار باشيد .