• وبلاگ : خلوت من
  • يادداشت : از موج و دانشگاه, تا شلمچه و دماغ!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 19 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    سلام عليكم

    خاطرات دانشجويي و با زهم انتقادات ما

    و هنو زهم هيچ كس نفهميده در دانشگاه چه بلايي داره بر سره ما مي ياد .

    خدايا به تو پناه مي برم ((من علم لاينفع )).

    انشاء الله امروز يا فردا نقد شديدي رو براي اون دوستاني كه خاطره هاي قشنگ قشنگ از دانشگاه نوشتن براشون مي ذارم.

    قسمتي رو كه حال خودتون رو به هم مي زنه فكر نمي كنم از نظر اخلاقي درست باشه روي وبتون با مضامين قبلي تون بذاريد.

    خدا تعارف نداره مطمئن باشيد.

    براي كسي كه هنوز دنيا وسعت دارد در خيمه مهدي (عج) جايي نيست.

    اين هم يك مطلب توپ جديد از وبلاگ انگاره هاي يك ديوانه :

    با افتخار مي گفت: من دانشجو هستم!!

    در حالي که نبود ...

    اگر سر در طويله مي نوشتند: اينجا دانشگاه است!

    باز هم همين قدر خوشحال ميشد ...
    و من مجبورم كه كليه حرف هاي بالا رو تكذيب كنم و اون هم از مدل خودم .
    در پناه مهدي (عج)
    يا علي ابن ابي طالب (ع)
    پاسخ

    سلام. از نوشته هاي من اينطور برداشت ميشد که من احساس خجالت يا حقارت دارم از دانشجو بودن؟!! من هميشه به دانشجو بودنم افتخار کردم. حتي اگه علي آباد کتول(!) هم قبول ميشدم باز هم جاي پز دادن داشت. دانشگاهمو با همه ي کمبودهاش خيلي دوست داشتم و الان به شدت دلم براش تنگه. راجع به مطلبي که درباره ي استادم نوشتم هم خودم ناراضي هستم. اما بنا به دلايلي بايد همين جوري بمونه. تازه غيبت هم نيست.. شما که نمي شناسيدش.