لعنت به تو امشب رضوان. هر جا مي ري آتيش بريز. بابا پدر آمرزيده من زخمم خونريزي داره تو هي انگولکش کن. ااااااااااه.
باز نگو نفهميدم که حرفي نزدم که بفهمي. فقط اينکه تو امشب من رو بيمارستان نفرستي راحت نمي شيني.
در مورد پي نوشتها. اولي که مال خودمه. همون اول که اومد دوختم، تازه حجابم حفظ شد مثل تو خانم نبودم رو بگيرم. همه نگاهم مي كردن. الآن كه معمول شده.
دومي هم حالا بخون چيزهاي بيشتري دستگيرت مي شه. خوش باش. فقط تند بخون كه گيج و گم نشي.
موفق باشي.