سلام ...
تا حالا اسم اين مجله را هم نشنيدم !
ولي احتمالا از حالا به بعد عطف توجهي بهش بندازم !!
وبلاگ نوشتن ... مسئله ي ديگري هم وجود ندارد
التماس دعا
يا علي ...
سلام
يه جورايي شبيه هم هستيم . من بجاي نشريه كتاب خون بودم كه سر كار متاهلي و وبلاگ نويسي اونو ازم دور كرد !! هرچند معادله كم كم بسوي تعادل باز ميگردد....
ياعلي
بروزم
کوفيان ، دعوت کننده امام حسين عليه السلام
به نامش
اين مجله رو هم من ميخونم ...اما گاهي اوقات اگه وقشه..
واقعان عالي ...
ياحق...
مستقيم از دانشگاه اومدم خونه، رفتم اتاق نشيمن پيش پدرم که داشت از تلويزيون اخبار نگاه ميکرد،مجري اخبار ميگفت:30سال از انقلاب گذشته و قصد داريم قسمتي از دست آوردهاي اين 30سال را باز گو کنيم. يه دفه من عصباني شدم و گفتم: بروبينيم بابا! بياييد مشکل مردمو حل کنيد!
تا اينو گفتم پدرم اَخم کرد! هيچ وقت قيافش اينجوري نبود چون پدرم خيلي مهربونه،بهم گفت: اصلاً ميفهمي چي ميگي؟ 2تا کتاب زير بغلت گذاشتي فکر ميکني همه چي رو ميدوني؟ اينو يادت باشه درباره ي هر چي ميخواي اظهار نظر کني اونو خوب بشناسي و دقيق همه ي جوانبش را در نظر بگيري،مخصوصاً درباره ي يه کشور، اونم ايران که در شرايط حسّاسي در جهان قرار داره!
اگه ايرانو از لحاظ سياسي،اعتقادي، اجتماعي،فرهنگي، اقتصادي، تاريخي،جغرافيايي و جهاني دُرُست ميشناختي و منصفانه تحليل ميکردي، با چند مشکل تو ايران اينجوري سياه نمايي نميکردي!
تازه اين مشکلات هم بايد بررسي بشه که از کجا اومده؟چرا به وجود اومده؟ کيا مقصّرند؟ و بگير برو تا آخر ، اَلکي که نيست!بعدشم چشمتو به روي اين همه پيشرفت نبند، سعي کن ژورناليستي فکر نکني و همه چيزو ماست مالي کني بره.
با حرفاي پدرم تازه فهميدم چرا از حرفم انقدر ناراحت شد.
از خجالت نميدونستم چي کار کنم...