منم از طلا و مس خيلي خوشم اومد
ولي چون خونه شلوغ و پلوغ بود درست نتونستم نگاه کنم
چند بار سعي کردم به بهونه اينکه يکي ديگه ببينه يه بار ديگه بگيريم و نگاه کنيم که هنوز توفيقش نشده
نشنيده بودم که رهبر تمجيد کرده حالا که شنيدم ديگه حتما ميرم ميگيرم و دوباره ميبينم
خيلي جاهاي فيلم بغض گلوي منم داشت ميترکوند. يه فيلمي که اگر بعد از تماشا کردنش فکر کني شايد نتوني يه صحنه خاص ازش مثال بزني ولي به قول شما همين رئال بودنش تاثير بيشتري ميذاره
امروز يکي از من ميخواد شعر بگم! به هر بهونهاي هرجا با يه بيت روبرو ميشم که جذبم ميکنه و با يه سوژه روبرو ميشم که شعر بشه و دلم براي شعر تنگ شده و...