غلط نامه :
سطر اول :
* رضوان خانوم
سلام علي جان ؛ممنون كه سر زدين ... ببخشيد دير شد ... يه مدتم كه بايد برم ..
ما كه وقت و سواد كتاب خوندن رو نداريم مادر جان
حتما بعد از كنكور باز شروعي دوباره خواهم داشت .التماس دعا واقعي نه ظاهري
سلام دوست خوب
من آمده ام و صداي آگاهي من بيشتر است
شرح حال تازه است.
خدانگهدار همون سلام عليكم
سلام استاد اعظم
خوبي ؟
يادي از ما نمي كني ؟
كم پيدائي ؟آپم با عنوان مهدي بازرگان نخست وزير ايران و يه آپ ديگه تو نديدي مردك كه يه شعر از خودمه
بيا
تا بعد
سلام رضوان خانم گل
راستش من اين كتاب و نخوندم ولي بايد جالب باشه البته اين يه عادت خيلي بده از زماني كه به سن رمان خوندن رسيدم بنا به اعتقاد خانواده رمانهاي ايراني نخونيم تنها كتابهاي سيمين و جلال بودن كه ميتونستيم بخونيم البته بعدها من كتابها عباس معروفي و جمالزاده روهم خوندم و حالا هميشه برام سئواله كه مطمئنا رمانهاي همينگوي اثرات خيلي بدتري نسبت به داستانهاي خودمون داشته ولي خب اين تو وجود ماها نهادينه شد و حالا وقتي ميبينم رمان وطني خوبي به بازار مياد و من نخوندم خيلي ناراحت ميشم اما خوشحالم كه دوستاني چون شما نميگذارن ما از قافله عقب بمونيم.
تا به حال به گوشم نخورده ولي اينطوري كه شما توصيف كردي حتما بايد به فكر تهيش باشم
ممنون
هميشه خدا موفق باشيد
دوستي مي گفت: "من او" مي خوانم قربة الي الله!
جخ اشتباه مي كرد!...نه؟
يا علي مدد(ي)...
سلام...با عرض شرمندگي كامنت قبلي من اشتباهي براي شما فرستاده شد...لطفن حذفش كنيد!
زماني که من او را خواندم، تازه به چاپ دوم رسيده بود، يعني خيلي وقت پيش. آن زمان ها خيلي برايم جالب بود و دقيقن مطابق عقايد و ايده هاي شخصي ام درباره ي عشق بود. شيوه ي نوشتن اميرخاني را هنوز هم مي پسندم اما ايده ها و عقايدش پيرامون عشق را ديگر نه. آن زمان به همان «من عَشَقَ ...» معتقد بودم اما حالا ديگر نيستم. حالا به اين معتقدم که اگر عاشق شدي بايد سعي کني به وصال برسي و گرنه داغش تا زمان مرگ به دلت مي ماند. به قول شکسپير: «سعي کن کسي را که دوست داري به دست آوري و گرنه مجبوري کسي را که داري دوست بداري»
آره درست حدس زدي. خوشم اومد.
از من او بگم!
با من او زندگي كردم. منم دو سال پيش خوندم.
تو تمام يك روز و نيمي كه تو دستم بود، تقريباً به اينهايي كه گفتي اصلاً توجه نكردم. فقط خوندم. زار زدم. زار زدم. زار زدمو لذت بردم.
ارتباط من و اشك رو فكر كنم متوجه شده باشي. يكي از لذت بخش ترين گريه هام رو همزمان با كتاب من او تجربه كردم.
وقتي تموم شد. سبك بودم. شاد بودم. حالي به حالي بودم. تا مدتها اين در و اون در مي زدم كه يكي رو پيدا كنم كه خونده باشه و بتونم باهاش حرف بزنم و از حسهاش بدونم. كسيو پيدا نكردم. اما حالا. تقريباً تمام كسايي كه مي شناسمشون، حتي اگر كتابخون هم نباشن اين كتاب رو خوندن.
وبلاگ من او رو كه ديدم، همين يه چند هفته پيش، دوباره همونجوري شدم. تا چند روز مي خوردم به در و ديوار. حيف كه بست.
از پست تو طولاني تر شد. ببخشيد.
يا علي مددي( راستي! ما هر كدوممون با خودمون يه درويش مصطفي داريم)
سلام خانومي.مي بينم كه موج من اويي دامان شما را هم گرفته.
جخ تازه تمومش كردم.واقعا كه كتاب اسمي هست.
سلام سلام سلام
اميدوارم خوب باشيد
معرفي خيلي زيباييه. هر چند من اين كتاب رو نخوندم اما با ديدن خلاصه هايي كه نوشتيد يه چيزايي دستگيرم شد
خبر داريد كه من از نظر آي كيو خيلي در سطح بالايي قرار دارم
اما خوب يک مطلبي هم به نظرم ميرسه بد نيست بگم
نگاه قشري و جلدي و ظاهري به دين و استفاده از نمادهايي که ما را به عنوان يک آدم مذهبي نشون ميده يک مساله دو سويه هست گاهي براي اينکه بگيم دينداريم اين کارها را ميکنيم مثل انگشتر دست کردن و سجاده انچناني داشتن ووو گاهي براي اينکه بگيم ما به ظاهر توجه نداريم و دنبال باطنيم نا خوداگاه اين ظواهر را کنار ميگذاريم و يک توهمي در وجود ما ايجاد ميشه که حالا که انگشتر عقيق يا فيروزه ندارم يا چادر يا ريش يا هر چيز ديگه پس حتما به گوهر دين رسيدم و باطني شدم. در حاليکه هر دو اين نگاه ها قشري است. اگر کسي دين دار شد و گوهر دين در دلش نشست اصلا به اين چيزها فکر نميکنه که بودن يا نبودنش براش مساله باشه فقط به عشق محبوب فکر ميکنه و رضايت اون که البته شرط اصليش شناخت درسته
ببخشيد شبيه منبر شد
سلام و عرض ادب .
حضورتان سبب رونق وبلاگمان خواهد شد . پس هر چه زودتر بشتابيد.
لطفا.