مهم نيست كه قشنگ شده باشه يا نه ..
ياد بيت بسيار زيبايي از صائب تبريزي افتادم درباره پيرزني كه كلافي طناب زمخت با خود آورده بود و در صف خريداران يوسف ايستاده بود گفتند چطوري مي خواي با اين متاع ناچيزت با كساني رقابت كني كه دارن هم وزن يوسف طلا مي دن. پيرزن گفت:
گر چه يوسف به كلافي نفروشند به ما
بس همين قدر كه ما هم ز خريدارانيم ..
همين كه نام معشوق را نگاشته اي كولاك كردي .. پنجه ات به عسل بهشتي آغشته باد الهي ..