سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

به مناسبت آزادسازی خرم شهر، فیلم سینمایی «کودک و فرشته» از تلویزیون پخش شد که مناسب می بینم کمی درباره اش بنویسم.

«کودک و فرشته» ساخته ی «مسعود نقاش زاده» فیلمی درباره ی روزهای آغازین اشغال خرمشهره و قصه ی دختر نوجوانی به نام «فرشته» رو روایت می کنه که در اولین حملات هوایی عراقی ها، تمام خانواده اش رو از دست میده و تنها برادر کوچکترش باقی می مونه. فیلم، نمایش تلاشِ این دختر برای پیدا کردن برادر کوچکشه که در این راه با کودکی به نام «مصطفی» همراه میشه و از خطرات بسیاری گذر می کنه.

یکی از نقطه های عطفِ این فیلم سینمایی، قصه ی ساده و روایت خالصانه ی اون از آغاز یک جنگ تحمیلیه. به تصویر کشیدن وحشت و متقابلا شجاعت و دلاوریِ مردمِ خرم شهر، یکی از تلاش های قابل تحسین این فیلم محسوب میشه.

ناخودآگاه با دیدن صحنه های بمباران خانه ها و دیوارهای سوراخ سوراخ شده ی شهر، به یاد فیلم «روز سوم» (محمدحسین لطیفی) افتادم که اون هم دقیقا سه روز آغازین اشغال خرم شهر رو روایت می کرد. اما به عقیده ی من «کودک و فرشته» در مقایسه با «روز سوم» از چند برتری قابل توجه برخورداره.

اول اینکه در «روز سوم» از بازیگران با تجربه و نام آشنایی استفاده شده بود که برای گیشه هم بسیار مفید بودن. اما قهرمانانِ «کودک و فرشته» نابازیگرانی بودن که شاید بشه گفت نقشِ خودشون رو بازی کردن و به همین دلیل هم در کارشون موفق تر بودن. دوم کودک بودن و کوچک بودنِ قهرمانان «کودک و فرشته» به فضای خالصانه و پاکِ فیلم کمک شایانی کرده و تمامِ سکانس ها رو به صحنه هایی قابل باور و ملموس بدل کرده بود.

و سوم صحنه های تیراندازی ها و انفجارها در «کودک و فرشته» به دور از هر گونه بزرگنمایی و اغراق بود و کاملا با واقعیت تطابق داشت. اما «روز سوم» در این مورد هم گرفتار افکت های سینمایی و اداهای غیر طبیعی فیلمی شد. با این حال در مجموع میشه گفت که فضای هر دو فیلم بسیار به هم شباهت داشت.

خرمشهر را خدا آزاد کرد

بیش از هر چیز روایت صادقانه ی «کودک و فرشته» است که اون رو موفق و زیبا می کنه. با این وجود نباید بازی روان و رئالِ دخترک در نقش «فرشته» رو نادیده گرفت و همینطور سکانسِ پایانی فیلم که با صدای دلنواز اذان، فضایی معنوی به تصویر می بخشه.

..................................................
پایین نوشت1: می دونستین «زندگی» با «زن» شروع میشه و «مُردگی» با «مَرد»؟!!
پایین نوشت2:

بعد یک سال، بهار آمده، می بینی که             باز تکرار به بار آمده، می بینی که
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت          عقـل با عشـق کنار آمده، می بینی که

- فاضل نظری-

 

 


نوشته شده در جمعه 90/3/6ساعت 12:16 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com