خلوت من
آفتاب شیعه از مغرب در آ بار دیگر سر زن از غار حرا تیغ برکش تا تماشایت کنند تا که نتوانند حاشایت کنند ما کبوتر های محراب توایم در تب و تابیم و بی تاب توایم بنگر این مرغات خونین بال را این فراتر رفتگان از حال را هسته ی هستی بر افکن پوست را تا ببیند شیعه روی دوست را... حادثه هجوم حادثه آمد تا بزرگی اش را یاد آور شوم خطر, گذشت و آسیب نزد تا بزرگواریش را ایمان آورم. خبر رسید و بی رحم... غمی عمیق شد بر دلم تا قطره قطره اشکها جاری شود و بسوزم. ناگهان شوقی عظیم سراسر وجودم را گرفت. سجده زدم و گریستم و به یاد آوردم که بار دیگر مهربانی و بخشندگی اش را به رُخم کشیده است! صدای مناجات از هر سو شنیده می شود. من معتکف درگاهت شده ام. تو قرار است ببخشی... من قرار است توبه کنم. توبه ی من, ارزش بخشش ندارد اما... تو, این بار هم مرا ببخش. وَ هُوَ الذی یَقبَلُ التوبَهَ عَن عِبادِهِ و یَعفوُا عَن السَّیِّئِاتِ و یَعلَمُ مَا تَفعَلُون او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و بدیها را می بخشد, و آنچه را انجام می دهید می داند. سوره شوری/ آیه 25 حاشیه: امسال هم قسمت نشد برم اعتکاف...
Design By : RoozGozar.com |