خلوت من
بلاخره حاج بابا و حاج مامان (!) به سلامتی و مبارکی از سفر پر برکت و معنوی « حج » برگشتن و کوله باری از خاطرات و سوغاتی با خودشون آوردن. توی این یک ماه و چند روزی که نبودن چندین پروژه ی عظیم رو پشت سر گذاشتیم. یکی آش پشت پا (که همون آش رشته اس) و دیگری مراسم «بیرق زنون» ! آش پشت پا که مشخصه، گمون نکنم توضیح خاصی لازم داشته باشه. اما در خصوص مراسم «بیرق زنون»، یکی از دوستان توضیحات بیشتری خواسته بودن که جا داره قدری شرح بدم. «بیرق زنون» شامل همون مراسم نصب پرچم (بیرق) های کوچیک میشه برای افرادی که به سفر حج رفتن و مابقی افراد همون خانواده. اما به همین سادگی ها هم نیست. از یک هفته قبل از شروع مراسم، برای تهیه ی لوازم مورد نیاز اقدام کردیم. تاریخ برگزاری مراسم [به طور معمول] شب عید قربانه. کارِ ما شده بود بازار رفتن و لوازم ِ مراسم رو خریدن. پارچه ی پولکی سبز و سفید + چوب ِ بیرق + آویز و کاغذ رنگی + شمع سبز + ظروف یکبار مصرف و انواع میوه به مقدار فراوان (!) و شیرینی. از قدیم الایام رسم بر این بود که پارچه ی بیرق ها رو به چوب مخصوصی می دوختن و با گچ بر روی لبه ی پشت بام ِ منزل حاجی نصب می کردن. اما با زندگی های جدید و آپارتمان نشینی ها، پشت بام ها سر به فلک کشیدن و به دلیل اینکه جنبه ی استفاده ی عمومی برای تمام ساکنین آپارتمان رو دارن، زدن بیرق ها بر روی پشت بام کار بیهوده ای شد. چراکه بیننده، نمی تونست تشخیص بده که این بیرق ها به کدوم واحدِ اون مجنمع ارتباط داره. اینه که جدیدا برخی بیرق ها رو در منزل نصب می کنن. اینکه کجای خونه باشه و به چه صورتی، به سلیقه ی برگزار کندگان ِ اون مراسم بستگی داره. من به عنوان فزند حجاج ِ به سفر رفته و به عنوان برگزار کننده ی مراسم، تصمیم گرفتم یک گلدان مستطیل شکلی تهیه کنم و بیرق ها رو توی گلدان قرار بدم. اون گلدان رو با رُبان سبز رنگ تزئین کردم و درونش رو با ماسه پر کردم. برای استحکام بیرق ها، یک لایه چوب پنبه ی ضخیم هم درون گلدان گذاشتم و جای بیرق ها رو درونش سوراخ کردم. سپس با خزه روی اون چوب پنبه رو پوشوندم. قرار بر این شد که گلدان رو روی اُپن آشپزخانه بذارم! برای این جشن تمام افراد خانواده دعوت هستن و زن ها با لباس های سبزرنگ توی مراسم شرکت می کنن و حتی در سبزتر بودن رنگ لباس هاشون با هم رقابت دارن! از بدو مراسم، داریه (دایره) زدن و خواندن و محلی رقصیدن شروع میشه تا نوبت می رسه به پذیرایی: چای، شیرینی، میوه. در آخر هم با رقصیدن و خواندن اشعار محلی، بیرق ها در جایگاهشون قرار داده میشن که این کار توسط فرزند ِ حاجی یا یکی از نزدیکان صورت می گیره. این سنت تقریبا توی اغلب شهرهای استان خوزستان اجرا میشه و اشعار خونده شده در این جشن، بسته به گویش ِ مردم مناطق مختلف، با هم متفاوته. یکی از شعرهای بسیار معروف این جشن، همون « ســـوزُم ســوزه » هست که خیلی ها شنیدن. تعدا بیرق ها هم به تعدا افرادِ اون خانواده بستگی داره. برای حاجی ِ زن یک بیرق سفید و برای یقیه ی حاجی ها و فرزندان و دامادها و عروسهاشون هم بیرق سبز نصب میشه. نکته ی جالب این مراسم اینه که درست در همون روزهایی که حاجی ها در صحرای عرفات مشغول دعا و نیایش و توبه و معنویت هستن، ما در این جا مشغول جشن و شادی و خنده و رقص و بی خیالی و... هستیم، اون هم به مناسبت حج رفتن حاجی ها!!
.................................................................. هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیست فرا رسیدن ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، تسلیت باد.
پایین نوشت1: مطلبم چندان مناسب حال و هوای این دهه ی محرم و عزاداریها نبود. اما از خیلی وقت پیش قصد داشتم این مطلب رو بنویسم. متاسفانه فرصت نشد.
پایین نوشت2: این روزها حسابی سرگرم مهمونی دادن و ولیمه و سوغاتی هستم. دیگه از هر چی مهمونی رفتن و مهمونی گرفتن اشباع شدم!
پایین نوشت آخر:
چنین که یخ زده تقویم ها اگر هر روز هزار بار بیاید بهار کافی نیست...
Design By : RoozGozar.com |