خلوت من
آفتاب شیعه از مغرب در آ بار دیگر سر زن از غار حرا تیغ برکش تا تماشایت کنند تا که نتوانند حاشایت کنند ما کبوتر های محراب توایم در تب و تابیم و بی تاب توایم بنگر این مرغات خونین بال را این فراتر رفتگان از حال را هسته ی هستی بر افکن پوست را تا ببیند شیعه روی دوست را...
نوشته شده در یکشنبه 86/6/4ساعت
7:13 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |
Design By : RoozGozar.com |