خلوت من

 

هو الستار العیوب

من از اون دسته آدم هایی هستم که با اندکی اشک ریختن و حتی بغض کردن، به طرز تابلویی چهره ام دگرگون میشه. فقط کافیه ناراحتی به حدی بهم فشار آورده باشه که بغض سنگینی در گلوم تشکیل بشه و نهایتا اشک در چشمانم حلقه بزنه و حتی جاری هم نشه. همین برای کسانی که منو میشناسن کافیه تا بفهمن یه چیزیم هست! چرا که در چنین مواردی (و یا موارد مشابه، نظیر گریه کردن) به سرعت بینی و چشم ها و کمی بعد هم لب ها و در نهایت تمامِ صورت به رنگِ لبو در خواهد آمد!

نکته ی تاسف بار اینه که این حالتِ «به رنگ لبــــو» تا مدتها بعد از اتمامِ مراسم آبغوره گیری ادامه داره و حسابی می تونه آدمو بی آبرو کنه. (حالا نه به اون حد!) بنابراین اگر قرار باشه در خلوت و تنهایی گریه کنم و نخوام کسی بفهمه، باید اینو در نظر داشته باشم که اقلا تا یک ساعتِ بعدش با کسی ملاقات نداشته باشم.

شاید به همین علت همیشه به افرادی که با چندین ساعت اشک ریختن هم صورتشون تکون نمی خوره حسودیم میشه! به عبارت صحیح تر، غبطه می خورم. مخصوصا برای من که زیاد توی چنین شرایطی گرفتار میشم و به هر ترتیب... رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون.
گاهی اگر اعضاء و جوارح تا این حد رو راست نبودن چقدر خوب بود...

اشکهایم برای تو

  ......................................................
پایین نوشت1:محرم و صفر، چه بهانه های محشری هستن برای اشک ریختن و سرخ شدن و دگرگون شدن.
پایین نوشت2: فرا رسیدن اربعین سید و سالار شهیدان، تسلیت باد.
پایین نوشت3:

اگـــــــر بـــــه بـــــــــــــاغ آرزو
به عشــــــــــق کربــــــلای او
دل از همـــــــــه گسسته ای
حســــــــــــین را صــــــدا بزن

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 8:1 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com