سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 هوالجبّار

یک ماهی می شد که تابلویی مزین به آیه ی شریفه ی «و اِن یکاد» خریده بودم و به دلیل بِتُنی بودنِ دیوارهای منزل، موفق به نصب آن بر روی دیوار نشده بودم. سوراخ کردنِ بتن به دریل احتیاج داشت و ما هم نداشتیم. چند هفته ای طول کشید تا موفق شدیم کسی پیدا کنیم دریل دار! بنده خدا خودش هم آمد و با زحمت بسیار، دیوار را با دریل سوراخ کرد و تابلو را روی آن نصب کرد. بعد یک تعارفی زد و گفت:«جای دیگه ای هم اگر می خواین بگین سوراخ کنم.» ما هم که دریل و دریل زنِ مفت گیر آورده بودیم، از او خواستیم برای نصبِ بخاری برقی در حمام هم یک سوراخ ایجاد کند. بعد هم قرار شد یک سوراخِ کوچکِ دیگر هم روی یکی دیگر از دیوارها ایجاد کند که البته توجیه مشخصی برای آن سوراخ نداشتیم.
آقای دریل دار(!) کارش را بخوبی انجام داد و رفت و ما ماندیم با یک میخ بر دیوارِ کوچکی که هیچ چیزی هم برای نصب روی آن نداشتیم! تنها تصمیم گرفته بودیم حالا که میخش کوبیده شده، یک تابلویی، تقویمی، گل مصنوعی ای یا حتی ساعتی برایش بخریم.


حکایت آن بنده خدایی شد که دکمه ای روی زمین پیدا کرد و تصمیم گرفت کُتی برایش بدوزد!!

نرود میخ آهنین در سنگ! 

...................................................
پایین نوشت1: بگی نگی داره بوی نوروز میاد. حتی اگه بر اثر یک آنفولانزای سخت، بینی ات گرفته باشه!
پایین نوشت2: و حالا که چهل روز گذشته، سنگ می گذارند بر آرام ترین بالینت، تا هر وقت «علیرضا» سُراغ بابا را گرفت، سنگ ریزه ای دستش بدهند و یادش بدهند که با آن، آرام بر سنگت بزند و برایت حرف بزند.
پایین نوشت3:
دریغا تو رفتی!
هراسی ندارم، مهم نیست ای دوست
خدا دستهای تو را
منتشر کرد

-سلمان هراتی-

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/12/4ساعت 5:11 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com