خلوت من
از میون انبوه کارهای انجام نشده، پیدا کردن فرصت فراغتی برای نوشتن خیلی سخت شده. بلاخره احتیاج به کمی تمرکز هم هست تا بتونم خودکارم رو بردارم و شروع به نوشتن کنم. با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد ..............................................
به نظر می رسه دخترکم در آغاز مراحل دندان درآوردن قرار گرفته و این یعنی بی قراری و بداخلاقی های بیشتر. اما امسال علارغم تلاش های فراوان برای شرکت در همایش شیرخواران حضرت علی اصغر (ع) سعادت نصیبمون نشد و به آخرِ مراسم رسیدیم. با این حال عکس دخترم رو در اون روز توی لینک میذارم تا هر کس دوست داره مشاهده کنه.
و بلاخره محرم...
خوندن زیارت عاشورا در همه وقت و ایامی ثواب داره. اما توی محرم یه حال دیگه ای میده به آدم. خیلی فـــاز میده. با این حال این دهه داره مثل برق و باد میگذره قبل از اینکه من فرصت کنم به قدر کافی ازش استفاده کنم.
خوندن کتاب «طوفان واژه ها» سروده ی «سید حمیدرضا برقعی» هم توی این روزها خالی از لطف نیست. بخصوص که بعد از خوندن شعرهایی در وصف ائمه و معصومین، کتابش رو با شعر بسیار زیباش در وصف سید الشهدا به پایان می بره:
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد...
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست...
می رفت سمت روضه ی یک شاه کم سپاه
آیینه ای ز فرط عطش می کشید آه
انبوه ابر نیزه وشمشیر بود و ماه
شاعر رسیده بود به گودال قتلگاه...
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب، قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب «فرشچیان» گریه می کند...
پایین نوشت: این مطلب رو در حالی نوشتم که چندین بار وسطش سراغ دخترک رفتم و به اَوامرش پاسخ دادم. به همین علت مطلبم خیلی ناقص یا به عبارتی بی سر و ته شد! به بزرگواری خودتون ببخشید.
Design By : RoozGozar.com |