سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

تا قبل از اینکه وارد پارسی بلاگ بشم, اختیار لینک دونی وبلاگم دست خودم. هر وبلاگی که بهش سر می زدم و به مطالبش علاقه داشتم یا یه جورایی قبولش داشتم رو لینک می کردم تا هم خودم راحت تر بتونم از اون وبلاگ ها استفاده کنم و هم بازدید کننده ها در صورت تمایل سری به وبلاگ های مورد علاقه ی من یا لینک هایی که بهشون سر می زنم, بزنن. (جمله بندیش افتضاح شد!)

اما وقتی عضو پارسی بلاگ شدم, دیدم که در اینجا همه به هر درخواست لینکی پاسخ مثبت میدن و چگونه بودن وبلاگ مذکور هم اصلا مهم نیست. این شد که من هم طبق رسومات پارسی بلاگ رفتار کردم و سنت شکنی نکردم. به این ترتیب لینکدونی وبلاگم مثل علف هرز (!) رشد کرد و بی جهت عریض و طویل شد. به طوری که خودم هم رغبت نمی کنم نگاهی بهش بندازم یا ازش استفاده ایی کنم, چه برسه به بازدید کننده ها.

خیلی وقته که تصمیم گرفتم لینکدونی رو تصفیه کنم و عذر لینک هایی که استفاده نمی کنم رو بخوام. اما این روزا گرفتاریها زیاد بوده و هنوز به خیلی از وب هایی که لینک کردم, سر هم نزدم.

پارسی بلاگ اومد مثلا یه امکان ارائه بده, شد بلای جون ما! امکان قرار دادن آسان لوگوهای هر وبلاگ رو برامون فراهم کرد اما همین خیل عظیم لوگوها, باز شدن سریع وبلاگ ها رو به آرزویی دور تبدیل کرد. بنابراین من ناچار شدم از بین لوگوهایی که در وبم قرار داده بودم, اونایی رو که همیشه بهشون سر می زنم و خواننده ی ثابتشون هستم حفظ کنم و بقیه رو حذف. بعضی از وبلاگ ها لوگوهای قشنگی دارن ولی من مجبور شدم آدرس لوگوی اونا رو حذف کنم تا تعداد لوگوها زیاد و در نتیجه وبلاگ به سختی باز نشه.

مخلص کلام, با توجه به اینکه لینکدونی هر وبلاگ, به طور طبیعی آدرس هایی رو ارائه میده که وب های مورد علاقه اش هستن و همیشه بهشون سر می زنه, لذا این جانب (به این جور جمله ها که می رسم جو گیر میشم!!) در اولین فرصت اقدام به پاک سازی لینکدونی خواهم نمود. پیشنهاد میدم که دوستان پارسی بلاگی هم کمی لینکدونی خودشونو خلوت کنن تا استفاده ازش راحت تر بشه.

..............................................

پ.ن 1: این پست رو سوخته فرض کنین! فکر نکنم نظر دادن براش معنی داشته باشه. امری بود پست قبلی در خدمت شماست...!
پ.ن 2: کمتر فیلمی به اندازه ی "پریدخت" حالمو از به پایان رسیدنش اینطوری به هم زد. حیف وقت!
پ.ن 3: توی این ایام نوحه ی زیبایی از تلویزیون ( وبعدا از همه جا حتی در و دیوارها!!) پخش می شد از یک مداح عرب, که به قول یکی از دوستان منو یاد نوحه ها و سینه زنی های داغ خوزستانی انداخت.
... انا مظلوم حسین...
       

بعد نوشت (!):‏ به سفارش دوستان نظرات این پست رو فعال می کنم. حالا هر جور راحتین! خواستم فکر نکنین بچه ی حرف گوش کنی نیستم....!                                    


نوشته شده در دوشنبه 86/11/8ساعت 7:52 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com