خلوت من
یکی بود یکی نبود. یکی با همه بود بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم یکی آمد ... همه پیروز شدند! - بیست و نهمین بهارت مبارک - ................................................. پانوشت 2: ما رو گذاشتن سر کار. جدی جدی سر کار گذاشته شدم! حالا این بماند که فوق دیپلم گرافیک هیچ ارتباطی با منشی بخش رادیولوژی یک بیمارستان نداره, اما از بیکار موندن و هی خزعبلات توی وبلاگ نوشتن که بهتره!! پانوشت 3: "رقص پرواز" زیبا بود. ولی...
آن یکی که بود, تنها بود
غمگین بود
خسته بود از ظلم
کلافه بود از تبعیض.
فریاد زد
آنچنان که به گوش ها برسد.
صدا آشنا بود
صدا صادق بود,
به دل ها نشست.
دل ها یکی شد
ولی هم صدا نشد.
همه ترسیدند.
همه فکر کردند:
من اگر بنشینم, تو اگر بنشینی, چه کسی برخیزد؟
و سپس اندیشیدند:
من اگر برخیزم, تو اگر برخیزی, همه بر می خیزند
و همه برخاستند
همه هم صدا شدند
دیگر کسی تنها نبود
همه بودند و یکی نبود.
یکی که رهبر همه بود...
یکی گفت:
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
یکی با آمدنش بهار آورد.
یکی شهادت را معنا کرد
یکی در خون غلطید
یکی عاشق شد.
و
خدا بود و دیگر هیچ نبود...
پانوشت 1: محرم تمام شد... محرم ِ دل شروع!
Design By : RoozGozar.com |