سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

قبل نوشت: داستانی که در پایین خواهید خواند، در 21/مهر/86 نوشته شده و یک بار هم در وبلاگ سابق به نمایش دراومد. بنابراین برای عده ای از دوستان تکراری و شاید هم کهنه اس. اما جالب اینه که امسال، بعد از عید سعید فطر، به مدت یک هفته سیستم پیامک شهر اهواز مختل شد و هیچ پیامکی ارسال نمی شد. اوضاع از پارسال خیلی وخیم تر بود!

*

یکی بود یکی نبود. یه اس ام اسی بود معروف به اس ام اس کوچولو که به مناسبت عید سعید فطر از طرف یک دوست برای دوست دیگه ارسال شده بود. اما متاسفانه توی راه گیر کرده بود و به مقصد نمی رسید. صاحب اس ام اس, هر چی منتظر گزارش تحویل موند, خبری نشد که نشد.
اس ام اس کوچولوی قصه ی ما مدتها بین زمین و هوا معلق مونده بود و سرگردان بود. تا اینکه رسید به یه اس ام اس دیگه.

اس ام اس کوچولو: سلام.
اس ام اس اول: سلام علیکم اس ام اس کوچولو! حالت خوبه؟ عیدت مبارک!!
اس ام اس کوچولو: خیلی ممنون. شما هم به مقصد نرسیدی و سرگردونی؟
اس ام اس اول: آره. من خیلی وقته که اینجا معلقم. صاحبم دیگه یادش رفته که منو ارسال کرده بود. آخه من توی شبای قدر فرستاده شدم و هنوز نرسیدم!
اس ام اس کوچولو: جدا؟! حالا این جا چیکار می کنی که حوصله ات سر نره؟
اس ام اس اول: من اینجا تنها نیستم. یه عالمه دوست دارم.
اس ام اس کوچولو: دوست؟...!
اس ام اس اول: اونا هم اس ام اس هایی هستن که هیچ وقت به مقصد نرسیدن.

اس ام اس اول, اس ام اس کوچولو رو برد پیش بقیه ی اس ام اس ها. اونجا هزاران اس ام اس وجود داشت که همگی به سرنوشت اس ام اس کوچولو دچار بودن. یعنی به مقصد نمی رسیدن که گزارش تحویل بدن.

اس ام اس اول: سلام بچه ها. بیاین با دوست جدیدمون آشنا بشین.
اس ام اس ها: سلام اس ام اس کوچولو. خوش اومدی!
اس ام اس دوم: چرا اینقدر ناراحتی عزیزم؟ غصه نخور, تو دیگه هیچ وقت به مقصد نمی رسی!
اس ام اس کوچولو با بغض: اما من دوست دارم به مقصد برسم. من با کلی خوشحالی ارسال شدم. اما حالا...
اس ام اس سوم: خودتو ناراحت نکن. مخابرات بهتر از این نمیشه! همین منو نیگا کن. برای نیمه شعبان فرستاده شدم ولی هنوز تو راهم! طرف ( صاحب اس ام اس) از رسیدن من نا امید شد و منو از توی گوشی اش پاک کرد.
اس ام اس چهارم: آره جونم. همه اش زیر سر این مخابراته. منم 3 ماه پیش از طرف یه پدر برای دخترش که دانشگاه شهرستان قبول شده بود ارسال شدم. ولی هرگز به اون دختر بیچاره نرسیدم.
اس ام اس پنجم: این که چیزی نیست. تو همه اش 2 – 3 روزه سرگردونی. من که واسه عید نوروز ارسال شدم چی بگم؟!

اس ام اس کوچولو حسابی تعجب کرده بود.
اس ام اس ششم: دنیا پر از اس ام اس های نرسیده اس! تو اگه بخوای غصه ی همه شونو بخوری که زود پیر می شی.
اس ام اس هفتم: البته دنیا به همون اندازه هم از اس ام اس های رسیده و گزارش تحویل داده, پُره. دنیا اونقدرا هم بد و نامهربون نیست.
اس ام اس هشتم: تو هم دلت خوشه اس ام اس هفتم! نصف بیشتر اس ام اس های ارسالی به مقصد نمی رسن. یا اینکه هرگز ارسال نمی شن!
اس ام اس نهم: مخابرات که به من و تو فکر نمی کنه اس ام اس کوچولو! اون فقط پولشو می گیره.

اس ام اس کوچولو حسابی گیج و نگران شد.

اس ام اس دهم: من اس ام اسی بودم که از طرف یه عاشق, برای معشوقش ارسال شدم. شاید اگه به مقصد می رسیدم, اون معشوق, عشقی که عاشق نسبت بهش داشت رو باور می کرد. فکر می کنی این چیزا برای مخابرات مهمه؟! من که فکر می کنم اصلا ربطی به مخابرات نداره.
اس ام اس هشتم: ای بابا! مگه میشه ربطی به مخابرات نداشته باشه؟
اس ام اس هفتم: بله میشه. اگه به همه ی اتفاقات به چشم تقدیر نگاه کرد, میشه. حتما تقدیر این بوده که عاشق نتونه اس ام اسی به معشوقش بده.
اس ام اس چهارم: لابد خدا نخواسته!
اس ام اس اول: مگه میشه خدا بد بخواد؟
اس ام اس هفتم: خدا بد نمی خواد. باید دید خوبی و بدی چیه.
اس ام اس نهم: میشه بفرمایین خودتون چرا به مقصد نرسیدین؟ اصلا حاوی چه پیامی هستین حضرت آقا؟!
اس ام اس هفتم با کمی مکث: من اس ام اس تبریک روز مادر بودم که از طرف پسری برای مادر مریضش ارسال شدم. درسته که هرگز به مقصد نرسیدم ولی عشق و محبت مادر و فرزندی, نیازمند آنتن مخابرات نیست که ارسال بشه و به مقصد نرسه. چنین حسی سریعتر از تمام خطوط و تلگراف ها و فیبر ها ی نوری به دل ها می رسه...

باز هم همه ی اس ام اس ها جلوی اس ام اس هفتم کم آورده بودن!

از دور, اس ام اس ناشناسی نزدیک شد و سلام کرد. هیچ کس دقیق چیزی از اون ناشناس نمی دونست.

اس ام اس ناشناس: گاهی اس ام اس ها برای بیان احساسات, کم و حقیرن. اونقدر حقیر که اگه هیچ وقت به مقصد نرسن بهتره. برای گفتن یه حرف هایی اس ام اس که هیچ, تلفن و نامه و چت و ... هم کمه. اون حرف ها اونقدر بزرگن که این تکنولوژی از پسش بر نمیاد. شاید اگه دو نفر روبه روی هم باشن هم نتون چنین حرفی رو به هم بگن.

اس ام اس دوم با کنجکاوی: پس چطوری اون حرفا باید گفته بشه؟

اس ام اس ناشناس: اون حرفا نباید گفته بشه... گفتن, حقیرشون می کنه. اما ناگفته که بمونن ارزش مند هستن.
اس ام اس سوم: مثلا چه حرفایی؟
اس ام اس ناشناس: مثلا جمله ی دوستت دارم...

چشمای اس ام اس دهم برق زد!

اس ام اس کوچولو پرسید: شما برای کی فرستاده شدین؟ حاوی چه مطلبی هستین؟
اس ام اس ناشناس: مقصد من مشخص و معین نیست.
اس ام اس هشتم: مگه میشه؟ خب به چه شماره ای فرستاده شدی؟
اس ام اس ناشناس: نمی دونم. معلوم نیست!
اس ام اس چهارم: خب از طرف کی فرستاده شدی؟
اس ام اس ناشناس: یک بنده ی خدا.
اس ام اس نهم: جواب سر بالا میدی؟!
اس ام اس کوچولو: میشه باز بشی تا بخونیمت و بفهمیم مقصدت کجاست؟

...

اس ام اس ها اس ام اس ناشناس رو باز کردن و خوندن:

  "salam khoda joon!

Kheyli dooset daram, be andazeye bozorgie khodet.

Hatta age hich kodoom az doahamo ejabat nakoni…"

 

...........................................
نکته: الان یادم افتاد که می تونستم از واژه ی "پیامک" استفاده کنم به جای اس ام اس!

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 87/7/29ساعت 2:0 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |

چند سالی هست که مصادف با ماه مبارک رمضان، نمایشگاه قرآن و عترت در موزه هنرهای معاصر اهواز برپا میشه. امسال هم مثل سال های پیش برگزار شد و از لحاظ هایی بهتر بود و از لحاظ هایی ضعیف تر. پارسال موفق شدم یک دل سیر از نمایشگاه دیدن کنم و یک گزارش درست و حسابی هم ازش در بیارم. امسال اما در یک زمان کوتاه و فشرده، اون هم در آخرین روزهای برپایی نمایشگاه موفق به بازدید شدم. (عکس شماره 1)

یکی از بخش های جالب نمایشگاه، محفل انس با قرآن بود که هر شب به صورت مسابقه برگزار می شد. شرکت کننده ها همون بازدید کنندگانی بودن که قصد داشتن شانس خودشون رو در خصوص قرائت قرآن بسنجن. هر کس در صورت تمایل پشت تریبون می رفت و آیاتی رو تلاوت می کرد. در آخر هم امتیاز و جایزه داده می شد.

یک بخش دیگه ی نمایشگاه، به نمایش گذاشتن پوسترهایی با موضوع دفاع مقدس بود. پوسترها دیدنی بودن و رنگ و لعاب خاصی به نمایشگاه دادن. اما من آخر نفهمیدم که هنرمندان ِ این آثار خوزستانی بودن یا اینکه کارها از تهران و به طور حاضر و آماده برای نمایشگاه فرستاده شده بود؟ (عکس شماره 2)

رزوها فکر من این است و همه شب سخنم/ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

زیر تمامی آثار، آرم بنیاد شهید زده شده بود.

بخش کودکان و بخش هنر، از برنامه های جنبی نمایشگاه بود که در مجموع بد نبودن (عکسهای شماره 3و4). غرفه ی قلم زنی روی فلز و معرق هم به همراه آموزش این هنرها بود که البته وقتی به این غرفه ها رسیدم تعطیل شده بودن!

بخش نرم افزار، یکی از بزرگترین بخش های نمایشگاه بود که میشه گفت با بخش کتاب، برابری داشت. اما این هم نصیبمون نشد و تا خواستیم بریم داخل، فرمودن وقت نمایشگاه تموم شده!

استقبال از نمایشگاه خوب بود و خب... میشه گفت هر سال خوب بوده. تنها من امسال به خوبی پارسال ازش استفاده نکردم. (عکس شماره 5)

 

توضیح عکس: یکی از پوسترهای جالب توجه دفاع مقدس که متاسفانه نام هنرمند اثر، خاطرم نیست.

..................................................
پایین نوشت1: من این روزها، به دلایل نه چندان مشخصی ازهمه ی مناسبت ها جا می مونم! ولی هنوز هم دیر نشده: « عید فطرتون مبارک. نماز و روزه هاتون قبول»
پایین نوشت2: از بین سالادِ سریالهای ماه رمضان امسال، یک صحنه،اون هم در آخرین قسمت، منو از تماشای سریال راضی کرد. صحنه ای که برای اولین بار به چشم خودم دیدم که از تلویزیون پخش شد... و اگر نمی دیدم باور نمی کردم! صحنه ی آخر سریال «مثل هیچ کس» لحظه ای که "داداشی" روی ایوان خانه، سر سجاده می ایسته و برای نماز صبح نیت میکنه و باقی اعضای خانواده به دنبالش...
فوق العاده بود.
پایین نوشت3: شاید مدتی نباشم. یعنی می خوام مدتی نباشم، اما به قول "حسن اجرایی" شک دارم بشه با بی وبلاگی سر کرد!

در اینجا عکسهای شماره دار را مشاهده کنید

.

نوشته شده در پنج شنبه 87/7/11ساعت 5:42 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |

تو همیشه هستی اما این منم که از تو دورم

 

... فَلاَ تَغُرّنَّکُمُ ا لحَیَوةُ ا لدُّنیا و لا یَغُرّنَّکُم بِا الله ِا لغَرُورُ

 ... پس مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کَرَم) خدا مغرور سازد!

 

سوره لقمان - آیه 33

........................................................
پایین نوشت1: غرور... جزئی از وجودم شده.
پایین نوشت2:چند روزی میشه که «مستند دفاع مقدس» از شبکه های مختلف سیما در حال پخشه. مستندی دیدنی که خوراک بچه های هم سن و سال منه. کسانی که توی اون سال ها به دنیا اومدن و از جنگ، جز کمبود شیرخشک و محرومیت، چیزی نفهمیدن. دست کم اینجور مستندها می تونن خلاء اطلاعاتی ماها رو از تقدس یک دفاع (دفاع مقدس) پر کنن.
پایین نوشت3: چرا سریال های ماه رمضان امسال اینقدر یخمک تشریف دارن؟!!

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 87/7/5ساعت 5:20 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com