سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

تابستان هیچ فصل خوبی نیست! اگر از مردم بپرسن از کدوم فصل بیشتر لذت می برین، خیلی بعیده که تابستون رو انتخاب کنن. بهار، پاییز و زمستان، گزینه های مناسب تری هستن برای لذت بردن و در اولویت قرار می گیرن. شاید تنها بچه مدرسه ای ها باشن که تابستان رو به خاطر تعطیلاتش دوست داشته باشن.
توی اهوازِ ما، تابستان، مرگبارترین فصلِ سال محسوب میشه! از این رو محاله توی این شهر کسی از فصل تابستون خوشش بیاد. ایران هم کلا تابستونای گرمی داره و این شاید برای ما عجیب نباشه که در خاورمیانه زندگی می کنیم. با این حال، تابستون، علارغم گرمای طاقت فرسا و هوای بَدش، باز هم قابل تحمله. به عبارتی همراه خودش چیزهایی داره که در هیچ فصل دیگه ای نیست.
انواع میوه ها: هندوانه، گیلاس، آلبالو، هلو، شلیل، آلو و یک عالمه میوه ی خوشمزه و آبدار.
تعطیلات: برای منی که چند سالی میشه دیگه درس نمی خونم، تعطیلات تابستانی چندان مفهومی نداره. اما تابستان همیشه یادآور سفرهای خوشِ تابستانی با خانواده س. سفر به شهرهای خوش آب و هوا یا رفتن به زیارت و یا سفر به خانه ی اقوام و بستگان. چیزهایی که تمامِ خاطراتِ شیرینِ دوران کودکی و نوجوانیِ منو تشکیل میده.
استخر!: توی هیچ فصلی به اندازه ی تابستون استخر رفتن مزه نمیده. کلا آب تنی کردن می چسبه.
ماه رمضان: الان چند سالی میشه که ماه رمضان با تابستان تداخل داره و این گرچه همیشه خیلی نگرانمون کرده، اما به عقیده ی من باعث میشه یادمون بره تابستونه و هوا خیلی گرم! به علاوه که شبهای قدر و سریالهای رمضان حسابی سرگرممون می کنن.
 منهای این مواردی که گفتم، تابستان فوق العاده مزخرف و طاقت فرسا میشد و چقدر جای شکر داره که هنوز می تونیم بدترین فصل سال رو تحمل کنیم. فقط یه نکته ی کوچیک می مونه و اون هم تولد بنده اس که از بد (یا شایدم خوبِ) حادثه، آخرِ این فصلِ دوست نداشتنی رخ داده! حالا خر بیار و باقالی بار کن!!

زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است

.......................................................
پایین نوشت1: امسال چه حالی کنیم با ماهِ رمضان. اونم در شرایطی که توی مرداد، گرمترین ماه از گرمترین فصلِ سال باشه!
پایین نوشت2: بیچاره وبلاگم! امسال برای تولدش هیچ کس تحویلش نگرفت. حتی خودم!
پایین نوشت3:

یه شب که ســردم بود به مـــادرم گفتم
هوا که ســـرد میشه یادِ تــــــو می افتم
طفلی دلش لرزید، دلش دوباره شکست
تو ظِلِّ تابستون، تو کوچه برف نشست...

 


نوشته شده در سه شنبه 91/4/20ساعت 7:35 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com