سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

 

هوالجمیل

زاده که می شدم
شاعر نبودم.
شعر،
روزنی بود
باریک و صعب العبور.
ارتفاعی بود
کوهستانی و ناهموار.
دریایی بود
طوفانی و مواج.
جنگلی بود
انبوه و مرموز.
جزیره ای بود
گمشده و متروک.

بادی وزیدن گرفت
برگی افتاد
بارانی بارید
و شعر
از دریچه ی پاییز
با من سخن گفت...

انتهای شهریور-ابتدای پاییز 

...................................................
پایین نوشت1: دیگه با این فیلم توهین آمیز ساختن و کاریکاتور توهین آمیز کشیدن شورش رو در آوردن. انگار ما که صبوری میکنیم و متانت به خرج میدیم اونها پُر رو تر و وقیح تر میشن!
 پایین نوشت2: پخش مجدد کارتون «آنشرلی با موهای قرمز» از شبکه نمایش، خاطرات فراوانی رو از دوران نوجوانیم برام زنده کرد. حس می کنم الان از تماشای دوباره ی اون بیشتر از قبل لذت می برم.


نوشته شده در پنج شنبه 91/7/6ساعت 5:39 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com