خلوت من
سلام. لازم هست به استحضارتون برسونم که وبلاگ اصلی "خلوت من" درست و قابل رویت شده و با توجه به اینکه این وبلاگ , موقتی محسوب میشد, لذا از شما بازدید کننده ی محترم خواهشمندم جهت دنبال کردن نوشته های این وب, زین پس به شعبه ی اصلی خلوت من مراجعه کنین. (الان نمی دونم چرا این همه لفظ قلم نوشتم. نفسم برید!) بی شک از شنیدن نظراتتون نسبت به این دو شعبه و ضعف ها و قوت هاش خوشحال خواهم شد.( ای بابا! چرا این همه رسمی حرف میزنم؟ به نظرتون چرا؟!) میلاد بانوی دوعالم و هفته ی زن متبرک باد خدایم کجاست؟ مدتی است احساس بدی دارم. احساس می کنم که برای خدایم اتفاقی افتاده! نه اینکه خدا برایش اتفاقی افتاده, نه! برای خدای من اتفاقی افتاده... مدتی است حس می کنم که خدایم را بسته بندی کرده و مُهر و موم زده ام! یا پشت یک ویترین گذاشته و تماشایش می کنم. دورش ربان قرمز می زنم و با کاغذ کادو تزئینش می کنم. انگار می خواهم عرضه اش کنم! این روزها بیشتر در دنبال پاستوریزه کردن و گرفتن مهر استاندارد برای خدایم بوده ام. حس می کنم خدایی که می پرستم رنگ و بویش عوض شده. انگار عطر می زند و کت شلوار می پوشد! تازه جدیدا کراواتی هم شده!! تنها به خاطر آوردم که این, خدایی نبود که به آن ایمان آوردم. این همان خدا نیست! خدای دیگریست که نمی دانم چرا و از کجا آمده. تازگیها خدایی را می پرستم که پروردگار من نیست. خدای خودم را گم کرده ام و خدای جدید, بُتی بیش نیست. * مدتی است احساس بدی دارم. حس می کنم پرستیدن را فراموش کرده ام. یا دست کم راه پرستش را اشتباه رفته ام. خدایی که می پرستم... همان خدایی نیست که باید بپرستم! نمی دانم... مدتی گیج بوده ام. باید کمی فکر کنم و ببینم کجا ممکن است خدایم را جا گذاشته باشم؟! توی کیفم؟ توی لباسها؟ لای تست های کنکور؟! پشت پنجره.. توی کامپیوتر... زیر میز... توی بالکن... توی باغچه... لای گلها... پشت پرده... کمد... کتابخانه... بین کتابها... لای رسالات... درونِ قرآن... قرآن... قرآن. از « دجّال» چی می دونین؟ اسمشو شنیدین؟ ممکنه قبلا درباره اش چیزایی خونده یا شنیده باشین. « دجال» یکی از علامتهای ظهور امام زمان (عج) معرفی شده که به عبارتی دشمن ایشون محسوب میشه. موجودیت « دجال» مشخص نیست و من به جای توضیح اضافی شما رو به خوندن توصیفات این موجود غریب دعوت می کنم: « در بیان بعضی از علامات ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) اول - خروج دجال است - و آن ملعون ادعای الوهیت نماید و به وجود نحس او خونریزی و فتنه در عالم واقع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود که یک چشم او مالیده و ممسوح است و چشم چپ او در میان پیشانی او واقع شده و مانند ستاره می درخشد. پارچه ی خونی در میان چشم او واقع است و بسیار بزرگ و تنومند و شکل عجیب و هیات غریب دارد. بسیار ماهر در سحر است. فریاد می کند: « اولیائی انا ربکم الاعلی» و شیاطین و مُرده ی ایشان از ظالمین و منافقین و سحره و کهنه و کفره و اولاد زنا بر سرِ او اجتماع نمایند. شیاطین, اطراف او را گرفته و به جمیع نغمات و آلات لهو و لعب و تغنی از عود و مزمار و دف و انواع سازها و بربط ها مشغول می شوند. که قلوب تابعینِ او را مشغول به آن نغمات و الحان می نمایند و در انظارِ ضعفاء العقول از زنان و مردان چنان به جلوه در آورند که همه ی ایشان را به رقص آورند و همه ی خلق از عقب سر او می روند که آن نغمات و الحان و صداهای دلربا را بشنوند و گویا که خلق همه در سکر و مستی می باشند. در روایت ابوامامه است آنکه رسول خدا (ص) فرمودند هر مومنی که دجال را ببیند آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره ی مبارکه ی حمد را بخواند به جهت دفع سحرِ آن ملعون که در او اثر نکند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه و آشوب نماید و میان او و لشکر قائم (عج) جنگ واقع شود. بلاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجه الهی (عج) یا به دست عسی بن مریم (ع) کشته شود.» منبع: منتهی الامال, تالیف حاج شیخ عباس قمی, 1376 من از جاهای دیگه هم شنیدم که از خصوصیات دجال اینه که در یک لحظه می تونه همه جا باشه. هم خوبی داره و هم بدی. همه رو به حیرت و تعجب وا می داره و جسمیت مشخصی هم نداره. اما همه رو به خودش مشغول میکنه. فکر نمی کنید « دجّال» می تونه چیزی شبیه تلویزیون یا حتی خود اینترنت باشه؟!!! حدستون چیه؟ آیا دجال ظاهر شده؟ یا هنوز وقت ظهورش نرسیده؟ دست کم میشه اینطور بگیم که اینترنت, ماهواره, تلویزیون و امثال اینها می تونن دجالِ زمانِ ما باشن؟!! حالگیری اول: کلی زحمت کشیدم و درس خوندم و کنکور قبول شدم, حالا بعد از 3 سال که یک فوق دیپلمه محسوب می شم, باید دوباره کنکور بدم! این بار برای کارشناسی. خب حال آدم گرفته میشه دیگه! دلم خوش بود که از سدّ کنکور گذشتم. حالا یه سد دیگه؟! از اونجایی که درسی نخوندم (حسش نبود!) و همین پنج شنبه هم کنکور دارم (کنکور هنر) از شما خواهشمندم که برای قبولی من امیدوار نباشید (حتی شما دوست عزیز!!) و در ضمن التماس دعا داریم!... (که قبول شم!!) حالگیری دوم: بعد از عمری یه وبلاگ ساختم که خیلی هم دوسش داشتم. تازه داشت رونق میگرفت که میهن بلاگ محترم (علیه السلام!) سِرورشون خراب شدند (زبونم لال) و بیش از نیمی از وبلاگ های محترم تعطیل شدند! از اونجایی که داشتم از بی وبلاگی هلاک می شدم و ترسیدم که یه وقت شما ها بی «رضوان» بشین (!) تصمیم گرفتم یه وبلاگ موقت راه بندازم. به امید آنکه وبلاگِ محترم و عزیز قبلی, هر چه زودتر زنده و سالم گردد. انشاالله... تقدیم به یک درخواست تنهایی شریک تنهایی ام شوی باز هم تنهایم! تنهایی خونیست جاری در رگهایم. در عبور از ذهنی خالی واژه های خسته ام را به تو رساندم. چه زیبا شدند جملاتم وقتی برای تو هستند, ای دورترین نزدیکی به من!
Design By : RoozGozar.com |